حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

دنمارک در آستانه شهرت جهانی...؟

دنمارک یک کشوری دارای پنج ملیون نفوس و به مساحت 43000 کیلومتر مربع می باشد که از لحاظ موقعیت جغرافیایی خود اساساً نقش پل را میان اروپای مرکزی و شمالی بازی می کند. یعنی اروپای مرکزی را با اروپای شمالی ارتباط می دهد. این کشور در لیست کشورهای سرمایه دار، در ردیف پنجم قرار دارد و تا بحال در آمار گیری رفاء و آسایش در جهان یک مرتبه مقام اول را از خود کرده و چندین بار دیگر هم در ردیف های دوم و سوم قرار گرفته است. در سال 2001 میلادی، پارلمان دنمارک یکی از پارلمان های در جهان شناخته شد که کم ترین «Corruption» فساد اداری در آن وجود داشته و صورت گرفته است.

 

از سالها قبل تا سال 2001 میلادی اکثراً حزب سوسیال دموکراتها «Socialdemokrat» حاکم این سرزمین بوده است اما در سال 2001، حزب چپ «Venstre»، بعد از یک کمپاین و شعارهای عجب و غریب به قدرت می رسد که به قدرت رسیدن آنها ریشه در چیزهای متعددی از جمله روش نادرست و ناسنجیده ای یک تعداد خارجی ها و مخصوصاً افراطیون مذهبی در این کشور داشته است. (بعداً در این مورد اشاره خواهم کرد).

 

زمانی که حزب چپ در دنمارک به قدرت رسید، قوانین و قیوداتی چندی را در ارتباط به خارجی های مقیم این کشور وضع کرد که از آن جمله به چند نکته جالب و برجسته آن لازم است اشاره شود:

  1. هیچ خارجی تا سن 23 سالگی را تکمیل نکرده باشد، کار رسمی نداشته باشد، خانه بنام خود نداشته باشد و مبلغ 50000 کرون دنمارکی در بانک خود ذخیره نداشته باشد، حق ندارد در خارج از دنمارک ازدواج کند و کسی را بنام الحاق خانوادگی به این کشور بیاورد.
  2. هیچ خارجی نمی تواند قبل از 7 سال تابعیت دنمارک را بدست آورد.
  3. پناهندگانی که بعد از سال 2001 میلادی قبول می گردند، می توانند فقط نصف کمک اجتماعی که برای پناهندگان قبل از این تاریخ در نظر گرفته شده بود را، دریافت کنند.
  4. دنمارک بعد از این تاریخ به پناهندگی کسی پاسخ مثبت نخواهد داد، جز پناهندگانی که پولیس این کشور برمبنای معیارهای پناهندگی ای که خود در نظر گرفته است، مطمیین شود که شخص مستحق پناهندگی است ـ نه بر مبنای معیارهای سازمان ملل متحد در مورد پناهندگان. خلاصه چندین چیز دیگر هم بود که من تمام آنها یادم نیست.

این سیاست دولت جدید دنمارک در ارتباط به پناهندگان و مهاجرین، تنها در دنمارک محدود نماند و به زودی به کشور های همسایه هم فضای اینگونه سیاست ها را هموار ساخت که بیشتر از این را تمام جهان می داند. در عین حال دنمارک یکی از نزدیکترین دوست آقای بوش گردید و در جنگ های آمریکا با عراق، طالبان و غیره سهیم گشت.

نخست وزیر دنمارک بعد از شرکت در جنگ

Anders Fogh Rasmussen

دنمارکی ها یک ملت فوق العاده ناسیونالیزم است که اینرا من سخت طرفدارش هستم. (البته نه تنها دنمارک چنین است بلکه تمام جوامع اروپایی این خصلت را دارند و در حقیقت همین خصلت و بینش جوامع غربی بوده که سرزمین های شان را چنین آباد کرده اند. دیگران را پوست کرده و پوستش را برای خود لباس ساخته اند. آفرین شان! انسان های که در این دنیا از عقل کار می گیرند، مسلماً از پوست سر انسان های بی عقل برای خود کلاه می سازند). اما بعد از به قدرت رسیدن حزب چپ در دنمارک، این حزب و دولت زمینه رشد افکار متعصبانه و افراط گرایانه ای را برای یک تعداد متعصبین و افراطیون این جامعه مساعد ساخت. از این رهگذر، حزبی بنام «Dansk Folkeparti» مانند سمارق از زمین بیرون آمد که از متعصبین و افراطیون مذهبی مسلمان ها دو برابر تیزتر و عجولانه تر می تاخت.

این گونه سیاست ها ادامه پیدا کرد و هر روز خارجی ها را به انواع و اشکال مختلف زیر فشارهای گوناگون قرار می دادند و هیچ کسی هم پیدا نمی شد تا فریاد آنها را بگوش کسی برساند و ادامه این روند برای جانب مقابل نیرو و جرأت می بخشید تا اینکه دست به ساختن کاریکاتورهای حضرت محمد زدند. کاریکاتورها هرچند توسط 2 تا ژورنالیست ساخته شده اند و توسط روزنامه ای بنام «Jyllands Posten» نشر گردید. اما این حرکت در حقیقت محصول همان سیاست ضد خارجی ای بود که حزب چپ «Venstre» آن را خط مشخص سیاسی خود قرار داده بود.

 

رییس حزب مردم ـ ضد حارجیها
Pia Kjærsgaard

دنمارک قبل از 2001 میلادی، تصویر فوق العاده زیبای جهانی داشت و جهانیان این کشور را سمبول صلح، رفاء و آسایش می دانست. اما دوستی با آمریکای بعد از بیل کلنتون «آمریکای شریک در هر جنگ» و بی تفاوتی در برابر خواست های کشورهای همسایه اش مانند فرانسه، آلمان، سویدن و... که خواستار عدم شرکتش در جنگ گردیده بودند، تصویر یک رنگی این کشور را به یک تصویر سه بعدی مبدل گردانید. سیاست های ضد خارجی این دولت هم یک مقدار این کشور را مشهور «Popular» ساخت و حالا که کاریکاتورها را رسم کرده و بصورت رسمی نشر کرده، دیگر از اسامه بن لادن و مایکل جکسن و آیت الله خمینی هم مهشور تر گردیده ـ یعنی حالا دیگر از لطف و کرم الهی، از بخت سر آقای «Anders Fogh Rasmussen» نسخت وزیر، و دختر نیکش خانم «Pia Kjærsgaard»، رییس حزب مردم «Dansk Folkeparti»، شهرت جهانی پیدا کرده است.

چه فرق می کند شهرت از کدام را بدست می آید...؟ خدا آدم را مشهور بسازد حتی با ریدن در کنار سنگ حجرالاصوت هم اگر شده قبول است. اینجا بیجا نخواهد بود اگر آدم خطاب به مردم دنمارک بگوید: «اگر می خواهید سرزمین تان را طوری که قبل از سال 2001 میلادی بود برای همیشه داشته باشید، اگر می خواهید دنمارک همان دنمارک که سمبول صلح، آرامش، رفاء و آسایش در جهان بود باقی بماند، اجازه ندهید انسان های متعصب و کور دلی مانند نخست وزیر کنونی، رییس و پیروان حزب مردم «Dansk Folkeparti» و انسان های مانند اینها، سرنوشت تان را رقم بزنند. زیرا این گونه طرز تفکرات و سیاست ها، جز ویرانی چیزی دیگری ببار نمی آورد و شما هم شاهد هستید که اینها در طول 5 سال گذشته، دنمارک را در چشم جهانیان به یک کشور وحشی ها مبدل گردانیده و اگر سرنوشت سازان شما در آینده هم همین طیف باشد، سرنوشت دنمارک از سرنوشت افغانستان جنگ زده و سوخته در آتش جنگ و کشورهای مانند آن، بدتر خواهد بود و ویرانی هایش هم بیشتر ـ و ندامت در آن وقت مسلماً سودی نخواهد داشت»!

 

انتشار کاریکاتورها که نتیجتاًً پلیدترین چهره ای از دنمارک را در جهان بنمایش گذاشت، خسارات غیر قابل جبران اقتصادی و پیش آمد جوی جدید سیاسی و تشنجات اخیر، همه و همه دست در دست هم داده، دولت مردان و سیاست مداران کنونی این کشور را که زمام امور را در دست دارند، به آموختن نکات زیر وادار کرده است:

  • دنمارک با این که در لیست کشورهای سرمایه دار حضور دارد، خیلی خیلی کوچک تر از آن بوده که ما «سیاست مداران کنونی» تصور می کردیم!
  • این یک حقیقت غیر قابل انکار بوده که «انسان نباید پایش را از گلیم خویش فراتر کشد»!
  • انسان هر چندی که ضعیف باشد و ضعیف و غریب واقع گردد، فشار را نمی پذیرد و نتیجه فشار برای فشاردهنده همیشه تلخ است! «هدف از پناهندگان است»
  • انسان های که سیاست های متعصبانه و افراط گرایانه را پیشه خود قرار میدهد، در حقیقت سرزمین و کشور خود را ویران می سازد نه از دیگران را!

 این چیزها را سیاست مداران کنونی دنمارک و همفکران شان که اساساً اعضای همان حزب چپ «Venstre»، و حزب مردم بنام «Dansk Folkeparti» هستند، بخوبی پی برده اند اما من بحیث یک انسان که در این سرزمین زندگی می کنم، سخت متأسف هستم که بخاطر عمل زشت و ناسنجیده 10 فیصد انسان های نا اهل و متعصب این جامعه، حیثیت و آبرو 90 فیصد مردم شریف این سرزمین روزانه در آتش خشونت کشیده می شود. من شاهد تمام مسایل هستم و این را بیطرفانه می گویم که 80 تا 90 فیصد مردم دنمارک بی گناه هستند و دارند در گناه یک عده متعصبین و افراط گر می سوزند!

 

من مسلمان هستم، اما دینم میراثی است نه انتخابی

در یک شبی از هفته، که شنبه اش را نمی دانم ـ و می دانم که 27 حوت 1350 بوده، به خانه پدرم به دنیا آمده ام. فردایش که ملاه چمن مرحوم، ملاه قریه ما،  اولین کلمه ای را بگوشم نجوا کرده این بوده که: الله اکبر الله اکبر... یعنی پدرم در همان ساعات اول بدنیا آمدنم دینش را به من به میراث بخشیده. از آن روزگار تا کنون خواسته و نا خواسته مسلمانم ـ گاهی با نماز و گاهی هم بی نماز. گاهی مشکوک و گاهی هم متیقن. گاهی صابر و گاهی هم بی قرار و...

 

زمانی که پیش ملاه در مسجد می رفتم و سواد خواندن و نوشتن را نداشتم، سخت مذهبی بودم و دیوانه وار مسایل مذهبی ام را انجام می دادم. اما بعد ها که به مکتب شاملم کردند و خواندن و نوشتن را یادم دادند، به خواندن و مطالعه کتاب های دینی نذیر «قصص القرآن»، «خدا و پیامبر اسلام»، «نهج البلاغه»، «حمله ای حیدری» «شعر»، «حلیه المتقین» و چندین کتاب دیگر عاشقانه پرداختم. هر قدر بیشتر خواندم و بیشتر پی بردم بهمان اندازه بیشتر کمر قوی مذهبی ام سست گردید و ایمانم کوچید. در پهلوی هر ملاه و سفیر دین که نشستم و سوال کردم، جواب های را دریافتم که دین را در جلو چشمم جعلی و جعلیتر جلوه داد تا اینکه دلم را نه تنها از دین، بلکه از دوغ هم بد کرد. 14 جلد کتاب کوچک و سنگین از آقای شریعتی را خواندم که گفته بودند یکی از روشن ترین مسلمانی است که در هر تاریکی ای می تواند روشنی اندازد، اما بر سستی اعتقادم افزود افزود و افزود و تاریکی ها در ذهنم همان گونه تاریک باقی ماندند! و از کتاب های آقای شریعتی جز ادبیات فوق العاده استادانه، انشاء و املا خیلی قوی، چیزی بیشتری در نیافتم.

 

و حالا اسلام

نمی دانم اسلام چه دینی است که انسان هر چه بیشتر به آن دل بسپرد، بهمان اندازه بیشتر متعصب و افراط گر ببار می آید. انعطاف پذیری، نرمش، گذشت، رحم و ترحم، کمک و دستگیری همه و همه بصورت شعار در این دین پاک سرداده می شوند اما عملاً در سیستم های دیگر مشاهده می گردند. دروغ گفتن، دو چهره داشتن، دوزبانه بودن، روشوت خواری و... امروزه در اسلام به یک «لوگو» و اصل پذیرفته شده تبدیل گردیده است.

 

دین با دانش در تضاد قرار دارد

امام مسلمان ها در دنمارک
Imam Ahmad Abulaban

در ذهن پلید من بحیث یک مسلمان، صدها سوال بی پاسخ وجود دارد. نمی دانم من خیلی احمق هستم که نمی پذیرم یا پاسخ پاسخ دهندگان و سفیران دین خیلی احمقانه و پوچ هستند که هیچ گونه ریشه در منطق که انسان را قناعت دهد، ندارند...؟

 

من به اندازه درک و فهمی که دارم به این نتیجه رسیده ام که دین با دانش در تضاد قرار دارد و انسان در میان این دوتا ایستاده است. انسان هرقدر به سمت دین برود و نزدیک شود، بهمان اندازه از دانش و علم فاصله می گیرد و هر قدر بطرف دانش رو آورد و نزدیک گردد، بهمان اندازه از دین فاصله می گیرد. در هرجایی که مکتب است، علم است، دانش است، معرفت است، دین ضعیف واقع می گردد و در هرجایی که بیسوادی است، جهل است، عقب ماندگی است، دین خود را بهمان اندازه قوی و فربی میابد!

در مناطقی که مردمان شان با سواد هستند و درس خوانده اند، این خطر کمتر وجود دارد که کسی بخاطر دین و مذهب کسی یا کسانی را بقتل برساند ـ یعنی بر مساجد و تجمعات بزرگ مردم حمله کند اما در مناطقی که بیسوادی و جهل حاکم است، هر روز این عمل انجام می شود. از اینجا است که انسان می تواند ادعا کند که دین با دانش در برابر هم قرار دارند. البته نه تنها دین اسلام بلکه هر دین دیگری نیز! در نواحی بلوچستان پاکستان مکتب و مراکز آموزشی اکادمک خیلی کم هستند و بر عکس مساجد و مسایل دینی و مذهبی خیلی قوی و پرقدرت. در پاکستان اکثر روزها حملات تروریستی صورت می گیرد که اکثراً بر مساجد و تجمعات بزرگ مردم حمله می شود و هربار بیش از ده ها کشته بجا میگذارد. وقتی تحقیق صورت می گیرد، 90 فیصد عاملین این حملات از مناطقی هستند که در آن بیسوادی و دین حاکم هستند و از سواد و دانش خبری نیست و اکثر آنها هم کسانی هستند که معتقد هستند که با این کار خود می تواند بهشت را صاحب شود. اگر آنها چنین اعتقاد و باوری نداشته باشند، حاضر نیستند هم خود و هم 50 انسان دیگر را با خود یکجا بقتل برسانند. هر کدام از این انسان ها وقتی با سواد می شود، هم از قتل انسان های دیگر پرهیز می کند و هم خود از دین فاصله می گیرد.

بطور مثال در ایران حملات تروریستی ای که بر مبنای اعتقاد باشد، کمتر صورت می گیرد چون جامعه ایران از لحاظ سطح تحصل و سواد با جوامع چون پاکستان و افغانستان فرق دارد و اکثریت مطلق مردم ایران باسواد هستند و به همین ترتیب ده ها مثال دیگر...!

 

دین یگانه ایلیمنتی است در جهان که شماره 2 ندارد!

شاید بیشتر از هزار دین و مذهبی در این دنیا وجود داشته باشند که هر کدام خود را پاکترین، بهترین، شایسته ترین و اصل ترین و از طرف خدا و ساخته شده در دست او می داند و پیرو هر دینی مسلماً معتقد است که دین و مذهبی که او به آن گراییده، در درجه اول قرار دارد و اگر شخص روزی باور کند که دینش در ردیف دوم موقعیت دارد، در همان روز آن دین را ترک کرده به دین دیگری می گراید و یا شاید هم بی دین بماند. این هم به اساس هیچ منطقی نمی تواند قابل قبول باشد که تمام ادیان شماره 1 هستند و شماره 2 هیچ ندارند. اولاً چرا باید این همه دین وجود داشته باشند و نیازی هم نیست که این همه دین از طرف «یک خدا» ساخته شده و به وجود بیایند. ما اگر تعدادی از ادیان موجود در کره زمین را رد کنیم درست، اما ما مسلمان ها بر اساس قرآن، چهار دین را حد اقل ساخته خدا می دانیم و آنها را قبول داریم و پیامبران شان را هم پیامبر خدا می دانیم. از اینجا چند چیز استنباط می شوند اینگونه که یا ادیان ساخته خدا نیست و یا خدا آنگونه که ما او را می شناسیم نمی باشد ـ به چند دلیل:

  • قبل از همه فراموش نکنیم که حضرت محمد گفته که آیات قرآن گفته های خود او نیست بلکه همه آنچه که در قرآن آمده، احکام خدا هستند که صرفاً توسط «بدست» او برای بشر فرستاده شده اند. در قرآن چند چیز خیلی روشن است:
    1. خدا رشد نمی کند ـ سهو و خطا نمی کند ـ چیزی را ناقص نمی سازد و ...
    2. یک زره، یعنی یک «اتم» هم بدون حکم و خواست خدا از جا تکان نمی خورد ـ به این مفهوم که در هر حرکتی اراده خدا است و خدا خواسته است که حرکتی صورت گرفته است! به عبارت دیگر: اگر من نماز می خوانم در آن اراده خدا وجود دارد و اگر برعکس نمی خواهم بخوانم هم بی خواست و اراده خدا نیست و به همین ترتیب هزار مثال دیگر!
  • در قرآن بصورت خیلی روشن و مشخص ذکر شده است که دین مسیحیت و عیسویت و.. ـ یعنی تورات، زبور، انجیل و قرآن همه ساخته خدا هستند و خدا آنها را برای بشریت فرستاده اند. به این معنی که این سه دین قبل از اسلام هم ساخت خدا هستند و پیامبران شان هم پیامبر خدا.

حالا سوال اساسی اینجا است: در صورتیکه دین مسیحیت وجود داشته، چرا دینی دیگری بنام اسلام ساخته شده و چرا این دین را مکمل ادیان خوانده؟ اگر این دین مکمل است یعنی «تکمیل کننده یا تکمیل شده»، پس نا تکمیل و ناقص آن کدام بوده و اگر ناتکمیل بوده چرا؟ در حالی که خدا چیزی را ناقص و نا تکمیل نمی سازد! اگر گیرم که ادیان قبل از اسلام انحراف شده باشند، بازم هم چرا...؟! در صورتیکه یک زره هم بدون حکم خدا از جایش تکان نمی خورده پس انحراف ادیان قبل از اسلام چگونه ممکن است بدون حکم و اراده خدا باشد؟!

 

انسان ها چیزی را می سازد و بعد ها که از لحاظ فکری رشد کردند، باز هم همان چیز را جدیدتر و مدرن تر می سازد مثلاً ویندوز 98، 2000، Windows XP و غیره که هرکدام به اساس نیاز زمان ساخته شده و رشد و تکامل را در انسان ها نشان می دهد. انسان موجودی است که رشد می کند، «هم رشد فزیکی و هم فکری» تکامل می کند، جلو می رود، به عقب بر می گردد و... اما طبق آنچه که در قرآن آمده، خدا اینگونه نباشد باشد و چیزهای که در سطور بالا ذکر شده اند، مشخصاً هم سهو و خطا و هم رشد و تغییر را در یک شخص یا یک چیز نشان می دهد که انکار از آن به هیچ وجه نمی تواند قابل توجیه باشد. اینجا انسان می ماند که چکار کند، به کدام یک معتقد باشد... بهر حال امیدوارم دوست عاقلی پیدا شود و این مشکل برای من حل کند.

 

 

ادامه این نبشته را برای تان اینجا نشر خواهم کرد در صورتیکه ببینم ممکن است...

 

 

نظرات 84 + ارسال نظر
محمد جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 14:31 http://qorood.blogsky.com

سلام آقای پیمان:
به نظر شما وقتی که مدت حکومت این حزب چپ تمام شود و دوباره رای گیری شود،آیا مردم دانمارک بازهم به همین هزب فعلی رای خواهد داد و یا به هزب سوسیالیست دیموکراتیک؟ چرا؟

دوست شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:06

پیمان عزیز سلام ! به راستی قبل از آمدن تان مدت در ایران هم بوده اید ؟ در واقع ما از لهاظ فرهنگ ودانش نظر به ایرانی ها خیلی عقب مانده تر هستیم . شاید شما هم در دانمارک از فرهنگ ایرانی به دانمارکی استفاده کنید . و همین طور قیاس کن در تمام کشور های اروپای . چرا ما از خود نداریم . این را قبول بکنیم که ما ضعیف هستیم در هر بعد واگر ضعیف نمی بو دیم کشور ما به این وضعیت نمیرسید . هر آنچه در کشور ما بد بختی آمده از ضعف خود ما بوده است .نه ازغیر . اما راجع به آثار ها ی دکتر شریعتی : تفهیم ومطالعه کتاب شریعتی برای اکثریت خوا نندگان قدر مشکل است و بر داشت نادرست ازین کتاب هاحتا درذهن هر انسان صد ها سوال دیگر را به وجود می آورند . اگر ما اسلام را از دید گاه شینو اری و بیچاره ربانی وملا عمر وامثا لهم ببنیم وقضاوت کنیم . از قرن هجر هم دور تر میرویم . در اخیر اگر دست رسی دارید . شما را تو صیه میکنم به خواندن کتاب . مغز متفکر شیعه در جهان اسلام . عدل الهی . و علل گرایش به مادی گری و بنیش اسلامی و.... برادر عزیزم امید وارم آزرده خاطر نشو ید . این حقیر از جاغوری . مقیم ناروی شریف .

میران شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:29 http://http:www.golisorkh.blogfa.com

به فرمایش ان عزیز شعری نوشتم و گذاشتم در پیام خانه وبلاگم.

رضا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 http://nawaayney.blogfa.com

شدن مریدان قاتل روح آدمی است. از محترم به خوانش این مطلب دعوت میکنم. مصاحبه ای است با دکتر سروش. بسیار خوادنی و جذاب.

حمید دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:42

ا گرتو (حبیب پیمان) کتابهای استاد مطهری را بخوانی ادم میشوی. من توصیه میکنم بیانیه های شان که بّه صورت کتاب نوشته شده بخوان بخاطریکه فهمیدن ان اسان است . اما کتابهای کّ توسط استاد نوشته شده خواندن ان کار هر کس نیست تو نمیفهمی.

عارف دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:44 http://arif.blogsky.com/

ایجانب با آقای دوست هم نظر هستم .واقعاْ اسلام در ذات خود نظیف ترین و پربار ترین مکتب است.پس چه بهتر که ما زندگی از دیدگاه خود بیابیم و نه از طریق ملانماها. جای روحانیت اصیل محقوظ می باشد

آشنا از کوپنهاگن دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:55

سلام حبیب جان
نمیدانی مشکلات سایت سهراب کابلی چه است؟ چند روز است که کار نمی کنه حیف نیست؟ اگر اطلاع داری لطفا در همین جا بیینویس. بخاطری پورسیدم که شما سایت میسازید. شما میفامید.
سلام برسانید به معصومه جان

حسن رضا خاوری دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:07 http://dil.blogfa.com

به محترم صاحب پیمان عزیز سلام و درود فراوان دارم. امید که در مسیر حقیقت یابی دست ما را هم بگیرید. جای بسیار خوش وقتی است که شما برادر بزرگ تر و ارجمند با دیده ی بصیرت بین به کنکاش باورهای دینی بر آمده اید و به خوانش نوتری از دین و دیانت برخاسته اید. این تلاش و کوشایی بسیار قابل ستایش و شایسته و بایسته می باشد. قرآن هم به مخاطبان خود گیر داده و بیان می دارد که چرا به دین آباء و اجدادی تان کورکورانه پایبند هستید؟ خدا در کتاب خود از بشر می پرسد و شیرازه ی اندیشه ی وی را زیر سؤال می برد که چرا اینقدر گذشته پرستی می کنید؟ مگر شما خودتان انسان نیستید که جدا و آزاد از دیگران به اندیشه ورزی بپردازید؟ شما را چه کم است که خود شبنم شیرین حقیقت را بیابید و به کام بنوشانید؟
« نیست برای آدمی جز آن مقدار که تلاش می کند. » / « أن لیس للإنسان إلا ما سعی » [ اختیار دارید. مجبور نیستید و هر گلی که به سرتان می زنید خودتان هستید که می زنید. ]

سرور محترم! بهتر از من می دانی که اگر ما همه ی دوستان با هم گام برداریم و دست همدیگر را بگیریم، زودتر به مقصد می رسیم. تلاش جمعی بیشتر و زودتر نتیجه می دهد. پس به شما زحمت هایی می دهیم که بسیار عذر باشد. درباره ی نوشته ی ارزشمندتان سؤالاتی دارم که اگر پاسخ بفرمایید روح مرا شاد خواهید نمود:

1- نوشته بودید که: « زمانی که پیش ملاه در مسجد می رفتم و سواد خواندن و نوشتن را نداشتم، سخت مذهبی بودم و دیوانه وار مسایل مذهبی ام را انجام می دادم. ... » می خواستم بدانم " سخت مذهبی بودم " یعنی چه؟ و چه مسائلی را انجام می دادید؟ این فعالیت ها در زمان کودکی و قبل از تکلیف بوده؟
2- « هر قدر بیشتر خواندم و بیشتر پی بردم بهمان اندازه بیشتر کمر قوی مذهبی ام سست گردید و ایمانم کوچید. " خیلی دوست دارم که در آن زمان، طبق چه مکانیسمی و چگونه کمر قوی مذهبی تان سست شد؟ دست کدام افکار و شبهه های برنا با سر انگشتان چی استدلال های ظریف و پر توانی، توانست دستمال قشنگ مذهب را از کمر مبارک باز و شل کند تا راحت تر نفس کشیده و آزاد بال بکوچید؟
3- « نمی دانم اسلام چه دینی است که انسان هر چه بیشتر به آن دل بسپرد، بهمان اندازه بیشتر متعصب و افراط گر ببار می آید. انعطاف پذیری، نرمش، گذشت، رحم و ترحم، کمک و دستگیری همه و همه بصورت شعار در این دین پاک سرداده می شوند اما عملاً در سیستم های دیگر مشاهده می گردند. دروغ گفتن، دو چهره داشتن، دوزبانه بودن، روشوت خواری و... امروزه در اسلام به یک «لوگو» و اصل پذیرفته شده تبدیل گردیده است. » آیا این متن خود متناقض نیست؟ از یک سو بیان می دارید که بیشتر دل سپردن = تعصب و افراط بیشتر و از سوی دیگر می فرمایید ..... به صورت شعار ... سر داده می شوند. این شعار در خود دین است یا از بیرون دین آمده؟ اگر بیشتر دقت بورزیم به این می رسیم که تعریف شما از « اسلام » چیست؟ در دنیای معاصر قرائت های متعددی پیش رو داریم. آیا همه یکسان است؟ می شود اسلام در تلقی مسمانان مالزی را با تلقی طالبان یکی دانست و هر دو را با یک استدلال رد کرد؟ آیا اشکالات شما به کل سیستم اسلام است یا ناظر به بخش هایی از آن؟ و در صورت دوم کدام بخش؟ اسلام عقاید دارد. اخلاق دارد. احکام دارد. برای به چالش کشاندن کل اسلام منطقا بایست همه ی بخش های این منظومه را جداگانه با استدلال زیر سوال برد.
4- « من به اندازه درک و فهمی که دارم به این نتیجه رسیده ام که دین با دانش در تضاد قرار دارد و انسان در میان این دوتا ایستاده است. انسان هرقدر به سمت دین برود و نزدیک شود، بهمان اندازه از دانش و علم فاصله می گیرد و هر قدر بطرف دانش رو آورد و نزدیک گردد، بهمان اندازه از دین فاصله می گیرد. » جالب است. اما فهم ناقص من به این نتیجه رسیده که رابطه ی دین و دانش « مکملیت » است. یعنی هر کدام یکدیگر را تقویه می کنند. دین « ارزش ها » را بیان می کند و دانش، « روش ها » را توضیح می دهد. مگر محمد نبود که آموختن دانش را بر همه ی مسمانان واجب کرد؟ آیا اسلام نگفته: ز گهواره تا گور دانش بجوی؟ حتا تا چین و ثریا بروید به جستجوی علم و دانش. آیا پیامبر اسلام هر اسیر را به ازای آموختن علم به ده مسلمان آزاد نمی کرد؟ الحکمۀ ضالۀ المؤمن. حکمت گم شده ی مؤمن است حتا اگر در قلب کافر و منافق باشد. این احادیث آیا بی معنا و بی خودند؟ رابطه ی تعامل گرایانه کارکرد بهتر و اساسی تری دارد. درباره ی نسبت دین و دانش به شما این قول را می دهم که یک مقاله در این باره حتما در وبلاگم بگذارم که اگر یک هفته ای فرصت بدهید سپاس گزار خواهم بود. سعی می کنم تا آخر هفته آینده آماده کنم. ( کارها و مشغولیت های خانه کم نیست. )
5- « اولاً چرا باید این همه دین وجود داشته باشند و نیازی هم نیست که این همه دین از طرف «یک خدا» ساخته شده و به وجود بیایند. »
6- دوست محترم! چطور است تکامل را در همه یا اکثر جاها می پذیرید اما گویا در عقل و توانایی اجتماعی و فرهنگی بشر این را نمی پذیرید؟ طبق بیان دین اسلام تنها 5 دین صاحب شریعت نازل شده. آیا خدا به دین نیاز دارد یا اینکه اساسا این بشر است که به دین نیاز دارد و خدا مهربانی کرده طبق شرایط زمانی و مکانی آنها و به اندازهی زورشان، دینی را برای شان فرو فرستاده؟ چرا نیاز نباشد؟ مگر کل بشر از امکانات عقلانی و قابلیت های فرهنگی و شرایط اجتماعی و زندگی یکسانی در طول تاریخ برخوردار بوده اند که یک دین کافی باشد؟ ضمن اینکه ایلیمنت های ( یا عنصرهای )« عقل » و « قدرت » و در برخی از تکالیف « استطاعت مالی » در واجب شدن تکلیف شرعی شرط شده است. بشر به اندازه و طبق عقل و قدرت اش مکلف است. بیشتر از توانای انسان از او تکلیف خواستن آیا معقولانه است؟ قرآن: و لا یکلف الله نفسها الا وسعها. / خدا تکلیف نمی کند کسی را مگر به اندازه ی وسع و توانش. این قاعده درباره ی جوامع انسانی هم صادق است. ادیان وحیانی ( ابراهیمی ) همه در راستای توحید اند و جنبه ی تکاملی دارند نه اینکه یکدیگر را نقض و باطل کنند. قرآن در جای جای خود از پیامبران سابق به نیکی یاد می کند و آنها را تأیید می نماید. هیچ دین وحیانی نیامده که اصول دین قبل از خود را خدشه دار کند [ غیر از موارد تحریف، خلط پیش نیاید. ] .
7- جبر و اختیار: مولانا جلال الدین بلخی می گوید همین که می گویی « این کنم یا آن کنم » این خود دلیل اختیار است ای صنم. به درون خود مراجعه کنید. آیا پیش نیامده که یک جایی، سر یک مسأله ای سر دو راهی قرار بگیری؟ همین تردید و دو دلی اختیار داشتن شما را نمی رساند؟ خدا به بشر نیرو و استعداد بخشیده، هسته و نهال را به انسان داده، این به دست انسان است که چگونه آن را به کار بگیرد. ثواب و عذاب هم بر پایه ی اختیار است. انسان چون آزاد آفریده شده لذا مسئولیت کارهایش را باید به عهده بگیرد و بر اساس همین مسئولیت است که پاداش یا جزا داده می شود.
8- « اگر ناتکمیل بوده چرا؟ در حالی که خدا چیزی را ناقص و نا تکمیل نمی سازد! » بله خدا نا تکمیل نمی سازد. ولی دوست من آیا نباید شرایط و ظرفیت پذیرش قابل را در نظر گرفت؟ ظرفی که یک لیتر گنجایش دارد، چگونه می شود آن را دو لیتر پر کرد؟ این نقص به عالم ماده و خصوصیات این جهان بر می گردد نه اینکه به نقصان قدرت خدا مربوط شود. خدا کامل ترین را هم آفریده است: « بهشت برین ».

طبق جهان بینی و ایدوئولوژی دینی زندگی پس از مرگی وجود دارد. با مرگ پرونده ی انسان تمام نمی شود. بل تازه حساب حقیقی اش باز خواهد شد و یک داور عادل و توانا که پارتی بازی هم نمی کند به داوری می نشیند و مو را از ماست بیرون می کشد. آن موقع انسان باید جواب اعمال و کردارش را پس بدهد که پاسخی ندارد. [ جالب است، پیامبر می فرماید: انسان زمانی که می میرد، تازه بیدار می شود و می فهمد که دنیا دست کیه! ]
خیلی جالب است که خود شما هم به تکامل بشر اعتقاد دارید. « انسان موجودی است که رشد می کند، «هم رشد فزیکی و هم فکری» تکامل می کند، جلو می رود، به عقب بر می گردد و... » طبق همین تکامل است که ادیان تفاوت دارند. اگر چه ادیان الاهی همه بر سه اصل بنیادین [ 1) توحید: یگانگی خدا، 2) نبوت: بعثت پیامبران برای هدایت بشر، قابل توجه: موسی به آمدن مسیح بشارت می دهد و مسیح به آمدن احمد و پیامبر اسلام ختم نبوت را اعلام می دارد به دستور خدا. و 3) معاد: زندگی اخروی و حساب و کتاب جانانه. ] اتفاق نظر دارند. تغییرات در بشر و مخلوقات نمی تواند اثبات کند که در خدا تغییر ایجاد می شود. مگر خدا مثل ما است؟ انسان توانایی محدود دارد ولی خدا قدرت نا محدود دارد. قرآن: « و لیس کمثله شی ء » خدا هیچ مثل و مانندی ندارد.


بهر حال می بخشید که زیاد شد. البته همه اش تقصیر من نبود. خدائیش سوال های شما هم زیاد بود. کاش بار دیگر در ادامه ی مطلب تان، به کالبد شکافی یک مسأله بپردازید. و همینطور یک مسأله یک مسأله پیش بروید. دوست خوب و گرانمایه! من هم انسان هستم و بسیار سرشار از ناتوانی های بشری. قطعا اشتباهاتی دارم. این انگشتان توانای شماست که می تواند گره ها و پنجره های بسته ی ذهن مرا به سوی فضای آزاد حقیقت باز کند. پیشاپیش از لطف بی نهایت شما تشکر دارم.

در اخیر شما را دعوت می کنم که با هم یک پیاله چای در سماوات « گابریل مارسیل » صاحب/ فیلسوف فرانسوی بنوشیم. شاید خستگی ها اندکی بدرآید. با دوستی تان به ما افتخار می بخشید؟

موفق و شادکام و سعادتمند باشید.



حبیب پیمان سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:41

تمام دوستان و مخصوصاً آقای رضاه جان خاوری سلام و تشکر از نوشتن نظریات تان!

در پاسخ به آقای خاوری که زحمت کشیده و متن خیلی بلندی را نوشته، عرض کنم اینکه مهم نیست که ادیان موجود در کره زمین در واقع ساخت خدا است یا ساخت خود پیامبرانی که هر کدام به نوبه خود از این کانال پیشگام و رهنمای جامعه و عصر خود بوده و گفته ها و شعار های خود را بنام پیام از جانب خدا بر مردم قبولانده باشند. این هم زیاد مهم نیست که دین با دانش در تضاد هست یا خیر. دانش با یک چیزی که همیشه مخالف است، جهل است که در این شما هم حتماً موافق هستید. دین را با تمام خوبی و بدی اش ما فعلاً قبول داریم حالا هرچه که هست، باشد.

از نظر من آنچه که زیاد مهم است این است که انسان ها، بگفته شما که از خود قرآن نقل قول کرده اید، باید آزاد باشند و این آزادی را داشته باشند که نظر خود را آزادانه بیان بکنند و آزادانه از یک دین به دین دیگری که خود مایل است، بپیوندند بدون اینکه از اعدام، از دار آویزان شدن، شلاق و غیره ترس و تشویشی داشته باشند. چون نظر بگفته شما که از قرآن آیه عربی آن را نیز ترجمه کرده اید، انسان در انتخاب خود آزاد است و باید آزاد باشد اما کاش این مسله فقط یک «کلمه» نمی بود و عملی هم می شد ـ و در ضمن ادیان دیگر هم بنا به گفته قرآن ساخت همین خدای ما و شما است، ساخت کدام خدای دیگر که نیست. در همین جا باز در دل آدم شک می آید که چه رقم خدای است که در یک دین انسان را آزاد گذاشته و در دین دیگر آزادی را از آن سلب کرده. و باز هم آدم در تعجب میافتد که دینی که از همه ادیان جدیدتر، خوب تر و بی عیب تر و کاملتر، و تکامل یافته تر است، خریدار و مشتری اش خیلی کمتر از ادیان دیگری است که ناقص اند. این دین با این خوبی، توانسته فقط 1.3 ملیارد انسان را از میان 6 ملیارد به خود جلب کند ـ در حالیکه چیز خوبتر و جدیدتر را کی هست که خوش ندارد...؟ تنها دین پسر مریم بیشتر از 2 ملیارد انسان پیرو دارد که از نظر ما دین از کار افتاده و تاریخ تیرشده است و اتفاقاً از خیرات سر پیروان همین دین تاریخ تیر شده است که امروز من و تو در زیر نور «برق» می نشینیم، موتر سوار می شویم، لباسهای که از پارچه های خوب ساخته شده اند، می پوشیم، از طریق همین کامپیوتر برای یکدیگر نظر می نویسیم، در هرگوشه و کنار دنیا با همدیگر تماس برقرار می کنیم و....

«البته سؤتفاهم نشود که گویا من علاقه مند این هستم که دینی دیگری برای خود برگزینم. از نظر من ادیان شبیه هم هستند و برگزیدن دین جدید به این می ماند که آدم از زیر «چکک» برخیزد در زیر « ناوه دان» بنشیند. من اگر از دین فاییده ای بدست بیاورم، همین را که دارم، برای خودم و پدرکلان هایم هم کفایت می کند».

حرف من این است که ما حق حتا گفتن و اظهار نظر کردن را هم در چارچوبه این دین خوب و پاک نداریم اگر بگوییم و اظهار کنیم، بدار کشیده می شویم و محکوم به اعدام می گردیم و بعد تمام نابسامانی هایش را بگردن چند تا ملای بیچاره می اندازیم و می گوییم که دین خودش عیبی ندارد ـ عیب از ملاها است در حالیکه همین ملا های مسکین هر حکمی را که صادر می کند، از داخل همین قرآن است نه از جای دیگر. اگر این که می گویند انسان آزاد است، واقعیت می داشت، سلمان رشتی، میرحسین مهدوی، محقق نسب و صدها انسان دیگر مانند اینها، بخاطر اظهار نظر شان محکوم به اعدام نمی گردیدند.

در اروپای شمال وقتی یک نفر دنمارکی یا سویدنی دینش را ترک کرده مسلمان می شود یا بودیزم، همسایگانش با دسته گلی می آیند در خانه اش و دین جدیدش را برایش تبریک می گویند و آرزو می کنند که دینی خوبی باشد برایش ـ اما در دین ما وقتی آدم می گوید که در کله پلیدش سوال خلق شده، بلامعطل حکم اعدامش صادر می شود. صدور حکم اعدام و اینکه بکسی اجازه داده نمی شود که شک کند و سوال در مغزش راه پیدا کند، خود سوال برانگیز است. یعنی انگار تلاش صورت می گیرد تا چیزی را بپوشاند و پنهان کند.

دوم اینکه ما و شما بحیث فرزندان وطن خود و بحیث انسان های عصر و زمان خود باید کوشش کنیم که فرهنگ نوشتن و خواندن و گفتن و شنیدن را در میان خود و جامعه خود قوی بسازیم. این فرهنگ در میان ما و شما خیلی ضعیف بوده است و این خیلی مهم است. بطور مثال در مساجد و منبرها وقتی می رویم، می بینیم که یک ملا دانسته و ندانسته «دهن» شده است و مردم تماماً فقط گوش گردیده اند. بحث و گفتار یک طرفه. ما باید بحث ها و گفت و شنود ها را دوطرفه و چار جانبه بسازیم، یعنی نگذاریم که یکی فقط دهن باشد و دیگری فقط گوش. این سرجایش باشد که دین خوب است یا بد است. راست است یا دروغ است. حقیقت دارد یا ندارد. اگر بهشت و جهنم را گیرم که حقیقت داشته باشند هم هر کسی آن را می درود که می کارد. یعنی کسی به گور کسی نمی خوابت. این را ما زمانی می توانیم به خوبی و بدی و اصلی و نقلی بودنش پی ببریم که اول خود و جامعه خود را آگاه بسازیم و مردم را از چنگال جهل و بیسوادی نجات بدهیم و فرهنگ گفتار و نوشتار را در میان خود و جامعه خود رایج بسازیم.

شما از این هیچ وقت ترسی نداشته باشید که کسی بگوید که دین دروغ است. بگذار بگوید. ما باید از جهل و نادانی بترسیم چون دین را اگر نداسته قبول کنیم، خطرش بیشتر از این است که آن را رد کنیم. پذیرش دین و عدم آن هر دو آگاهانه مزه دارتر و معقولتر است و ما در آن صورت می توانیم از آن به نفع خود استفاده کنیم.

از نظر من هیچ چیزی نمی تواند ارزشمند تر از انسان باشد چون همین دین هم، حالا ساخت خدا است یا ساخت هرکسی دیگری، در خدمت انسان گذاشته شده و برای بهبودی انسان ساخته شده است. از اینرو، من بحیث یک انسان این حق را باید داشته باشم که لباسی را که برایم ساخته اند، سر و زیر کنم و ببینم و نظری اندازم و روی خوبی و بدی آن بیاندیشم و تفکر کنم. این هیچ عیبی ندارد و هیچ جرمی نیست! کور کورانه قبول کردن و کور کورانه رد کردن چیزی، هردو به نفع ما نیست و ما باید این عادت را از خود دور کنیم. برای انسان بایسته است که هرچیز را سر و زیر کند و به چشم باز به او بنگرد ـ بعد اگر رد کرد هم درست رد کرده و اگر قبول کرد هم فهمیده قبول کرده است.

هدف مشخص برادر کوچکت از این وبلاگ و وبلاگ نویسی این است که ما با استفاده از این فرصت و امکان، کوشش کنیم که بنویسیم و بگوییم و بشنویم و نقد کنیم و تحلیل کنیم و چرا چرا کنیم و رد کنیم و بپذیریم و... این روش در حقیقت ما و شما را آگاه می سازد و در استحکامات دانش هرچند ادکی که داریم، قدرت می بخشد و ما را هوشیار ترمان می کند. نوشتن ها، گفتارها، بحث ها، رد کردن ها، پذیرفتن ها و غیره و غیره، همه و همه چیز های هستند که جوامع را از لحاظ فکری رشد می دهد و این به نفع ما است ضرر ندارد.

دین چیزی نیست که ما بتوانیم بصورت کانکریتی حقیقت بودنش را اثبات کنیم و یا آن را یک جعل دانسته رد کنیم. وقتی که مردیم بلاخره تمام مسیر راه را از چشم خود می بینیم که چه هست و چه نیست. اما تا که زنده ایم، ارزش زندگی و زنده بودن را باید بدانیم. آگاهی اجتماعی یک چیزی خیلی ضروری است و این وظیفه هر کسی است که باید در این راستا کار کند و حد اقل در چارچوبه که خود در آن زندگی می کند، فعال باشد!

شاد و خرم باشید!

حبیب پیمان سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:28

محمد جان سلام و تشکر از پیامت.

پیشبینی اینکه مردم دنمارک بازهم همین حزب را انتخاب خواهند کرد یا نه، خیلی مشکل است چون بازی های سیاسی همیشه شکل و شمایلی دیگری دارد و هر وقت می تواند به نفع یا ضرر بازیگر آن تغییر کند. اما فعلاْ مردم دنمارک به این باور هستند این نخست وزیر کنونی، رهبر خوبی نشد برای این کشور.

در پاسخ به دوست عزیزم آقا یا خانم «آشنا از دنمارک» عرض کنم که من متاسفانه نمی دانم چرا وبلاگ سهراب جان کابلی غیرفعال شده است. من هیچ گونه ارتباطی با او ندارم که ازش می پرسیدم. شاید کدام مشکل تخنیکی پیش آمده باشد و یا هم خود آقای کابلی غیر فعالش ساخته است. بهر حال من چیزی در این مورد نمی دانم متاسفانه.

شاد و سرفراز باشید!

رضا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:38 http://nawaayney.blogfa.com

سلام عزیزان نو اندیش و نولباس٬ نوخانه٬ نو فرهنگ٬ نو قلب٬ زیبا صفت گفتم که شاید مولا نای بلخ هم در بحث های بسیار جذاب وسازنده تان گفته ای داشته باشد. تا معنی پلورالیزم را بهتر بیاموزیم و اینهمه بیراهه نرویم. پلورالیزم یعنی همزیستی و هم قبولی بدون قید وشرط. تا نه شرق باشد ٬ نه غرب و نه شمال و نه جنوب. همه از یک مرکز که معیارش انسان بودن است برسیم. پیمان چان این نوشته ات مرا گرفت سرفراز باشی اما نکاتی قابل نقد وجود دارد من وقت کم دارم این را هم از وقت (لانچ بریک ) وقت غذا خوردنم زدم.

یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی
ببین تو چاره‌ای از نو که الحق سخت بینایی
بسی دل‌ها چو گوهرها ز نور لعل تو تابان
بسی طوطی که آموزند از قندت شکرخایی
زدی طعنه که دود تو ندارد آتش عاشق
گر آتش نیستش حقی وگر دارد چه فرمایی
برو ای جان دولت جو چه خواهم کرد دولت را
من و عشق و شب تیره نگار و باده پیمایی
بیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشت
که عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزایی
دلا آخر نمی‌گویی کجا شد مکر و دستانت
چو جام از دست جان نوشی از آن بی‌دست و بی‌پایی
به هر شب شمس تبریزی چه گوهرها که می‌بیزی
چه سلطانی چه جان بخشی چه خورشیدی چه دریایی
(م.ج.م.بلخی)
بدرود ...

حسن رضا خاوری سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:56 http://dil.blogfa.com

سلام محترم پیمان عزیز!
ممنون که ارائه پاسخ نمودید. ولی تشکر خواهم داشت که به سوالات من که سابق پرسیده بودم جواب دهید که بدبختانه من گرفتار آنها هستم. مرا راه نشان بدهید که از این ضلالت بدر آیم.

ضمنا سوالات جدیدی درباره ی جوابیه شما دارم که امید دارم همه شان را پاسخ بگیرم و راه را از چاه بفهمم. نمی خواهید مرا در نشان دادن راه درست یاری رسانید و یک مانده در حیرانی را خلاصی بخشید؟




مهم نیست که ادیان موجود در کره زمین در واقع ساخت خدا است یا ساخت خود پیامبرانی که هر کدام به نوبه خود از این کانال پیشگام و رهنمای جامعه و عصر خود بوده و گفته ها و شعار های خود را بنام پیام از جانب خدا بر مردم قبولانده باشند. این هم زیاد مهم نیست که دین با دانش در تضاد هست یا خیر.

چرا مهم نیست؟ اگر برای شما واقعا مهم نیست پس چرا طرح مساله می کنید؟ نکند ما را سر کار گذاشته و به تمسخر می گیرید؟






این دین با این خوبی، توانسته فقط 1.3 ملیارد انسان را از میان 6 ملیارد به خود جلب کند ـ در حالیکه چیز خوبتر و جدیدتر را کی هست که خوش ندارد...؟ تنها دین پسر مریم بیشتر از 2 ملیارد انسان پیرو دارد

آیا هر چه بیشتر بود حق همان است؟ آیا حق = بیشترین پیرو را داشتن ؟
چقدر از مردم اروپا و آمریکا و شرق آسیا و غیر مسلمانان با اسلام آشنایی دارند و چقدرشان تحقیق کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که اسلام حق نبوده و مسیحیت حق است پس مسیحی شویم یا ادیان دیگر؟ اسلام برای همه معرفی شده و آنها نپذیرفته اند؟



اتفاقاً از خیرات سر پیروان همین دین تاریخ تیر شده است که امروز من و تو در زیر نور «برق» می نشینیم، موتر سوار می شویم، لباسهای که از پارچه های خوب ساخته شده اند، می پوشیم، از طریق همین کامپیوتر برای یکدیگر نظر می نویسیم، در هرگوشه و کنار دنیا با همدیگر تماس برقرار می کنیم و....

بسیار ببخشید چطور شد شما اینجا تعارض علم و دین را ناخواسته انکار می کنید؟ مگر دین تولید برق و کامپیوتر و ... کرده؟





نوشتن ها، گفتارها، بحث ها، رد کردن ها، پذیرفتن ها و غیره و غیره، همه و همه چیز های هستند که جوامع را از لحاظ فکری رشد می دهد و این به نفع ما است ضرر ندارد.

مگر من گفته ام ضرر دارد؟
ضرر این دارد که من نادانسته به گمراهی بروم و شما مرا راهنمایی نکنید.





آگاهی اجتماعی یک چیزی خیلی ضروری است و این وظیفه هر کسی است که باید در این راستا کار کند و حد اقل در چارچوبه که خود در آن زندگی می کند، فعال باشد!

از این خورشید آگاهی تان در رابطه ی پرسش های دیروز و امروز من مرا قدری روشنی بدهید.


تشکر فراوان دارم. فعال و نویسا باشید.

راستی نیامدی مارسل را بخوانی؟ افتخار دوستی نبخشیدی؟

تا ابد شادکام باشید.


لطیفه سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:35 http://www.rawshana.blogfa.com

سلام دوست خوب.سایت تازه من را با آدرس درج شده از کرم نظری انداز.مقدمت گرامی.

حبیب پیمان سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:45

آقای خاوری صاحب باز هم سلام. جواب سوال ها...؟؟ بهتر است بگویم جواب نظرات شما اینجا است:
http://hojjat.net
لطفاْ بازدید کنید.

اگر لطف کنید متن را کوپی نکنید، از شما خیلی خوش می شوم چون خوانندگان می توانند بدون اینکه متن ها تکرار کوپی گردند، بخوانند.

امام زمان پشت و پناهت باشد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راستی اگر هزاره هستی و از جاغوری، حتماْ یا از قریه «پیدگه» هستی و یا هم از قریه «تبقوس»! اگر این برآوردم صحت داشت، برایم لطف کن بگو...

محمد چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:43 http://qorood.blogsky.com

سلام جناب پیمان. شما را به خواند مطالب نو در ویب بلاگم دعوت می کنم.....موفق باشی

خاوری پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:25

سلام به محترم صاحب پیمان!

از لطف شما سپاسمندم. سایت جالبی بود.

دوست عزیز، بی خیال.
جوانی را داشته باش. حال کن. زندگی کن.
بی خیال هر چی پشمه. کارت درسته. بیست بیسته.

من چشمه ی گمراهی ام ولی فقط تبسم از آن جاری ست.

اگر زمانی از گل و بلبل گپ زدی به ما هم خبری بده.
نی گپای دیگه.

چاکرتان.


برآوردتان صحیح نیسته. به خطا نشسته. شما چی، از جاغوری هستین؟
بدرود تا ابدیت شادکام و پاینده.

احمد جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:20

دنمارکی ها یک ملت فوق العاده ناسیونالیزم است.جمله غلط
ملت ناسیونالیزم شده نمی تواند. بلکه ناسیونالیست
کوشش کنیدتا زبان دری را خوب یاد بگیرید

ضیا دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 http://www.ziakhan.blogfa.com

سلام ذوست عزیز آقای پیمان:
وبلاگ خوبی دارید ومطالب عالی بنده را ۱۰ روز فرصت دهید چون در این روز ها در پوهنتون امتحان داریم هر وقت فرصت دستم شد مطالب را در وبلاگ ام خواهم نوشت امیدوارم دوستان به آن سری بزنند. ضیا از کابل

داود انتهاج دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 14:41

دوست عزیزم سلام خدا کند که دائم چنین مطالب را در بین رانشجویان به بحث بگذارید
چون بسیار مفید است این چنین مباحث
انسان را آگاه میسازد و انسان را وا میدارد تاپژوهش و کنجکاوی کند چون جدید هستم بس است

فاطمه چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:17

برادر نهایت گرامی آقای روف اللهیاری از هزاره جات زیبای که زادگاه من است درود بیپایان خود را خدمت تان تقدیم میدارم ازینکه دیر نویشتم معذرتم را بپزیرید.
برادر عزیز بعدازخواندن مطلب تان مدت یک ساعت را در پیش آینه گذراندم وبلاخره دریافت کردم که برای جواب سوال تان آئینه (اسلام) را میتوان در چندین حوزه مورد بررسی قرار داد. بطور کلی به نظر میرسد اسلام در عرصه های، نظام فکری، نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام قضایی، نظام اخلاقی، نظام متافیزیکی، و نظام پزشکی مطرح کرد.

۱- نظام فکری: نظام فکری ای که اسلام معرفی میکند مبتنی بر ایمان و اتفاقات غیر عادی و تقلید و اینگونه مسائل است، بجای نظام فکری اسلامی که مسلمانان از آن رنج میبرند، خردگرایی و عرفی گرایی(سکولاریزم) را میتوان بهترین نظام و روش فکر کردن دانست.

۲- نظام سیاسی: نظام سیاسی ای که اسلام از ابتدای پیدایش خود تابحال داشته است نوعی سلطنت مطلقه بوده است که اسامی مختلفی از قبیل خلافت، سلطنت و ولایت مطلقه فقیه را به خود گرفته است. نظامی که در آن مخالف حق حیات ندارد و سرکوب و اختناق و سانسور و اندیشه کشی و تروریسم از استراتژیهای اصلی به شمار میرفته و همچنان میرود! اسلامگرایان جدید سعی میکنند با پر رنگ کردن قضیه بیعت گرفتن با خلیفه، نظام سیاسی اسلام را مبتنی بر مردمسالاری جا بزنند، و بجای نظام سیاسی اسلام میتوان مردمسالاری (دموکراسی) را معرفی کرد.

۳- نظام اقتصادی: قوانینی که سیستم اقتصادی اسلام را تشکیل میدهند از قبیل زکات، خمس، جزیه، فطریه، حرمت ربا و... بقدری مسخره هستند که حتی خود مسلمانان امروز به این قضیه پی برده اند که این مسئله اقتصاد کشور را نابود خواهد کرد و کل نظام بانکداری را بطور جدی با اخلال مواجهه خواهد کرد. این است که خود با تعاریف جدید و کلاه شرعی گذاشتن این قوانین مسخره را به نوعی در کشورهای اسلامی حذف کرده اند. اسلام برنامه مشخصی بعنوان نظام اقتصادی ندارد، به نظر میرسد نظام اقتصادی اسلام، فئودالیسم و برده داری باشد. میتوان بجای نظام اقتصادی اسلام، نظام سوسیالیسم و یا کاپیتالیسم را معرفی کرد.

۴- نظام قضایی و حقوقی: قوانین اسلامی و حقوق اسلامی به غیر از موارد اندکی هیچ کدام چیزهای جدیدی نبوده اند. همگی قوانین اعراب بیابانگرد و اجداد محمد و یا قوانین قوم یهود هستند. قوانین و حقوق و مجازات های اسلامی مثل سنگسار، دست و پا قطع کردن، قصاص، شلاق، صیغه، محلل، ازدواج با خردسالان (ازدواج محمد با عایشه)آزار جنسی به کودکان، بچه بازی (Pedophilia) تنها در شان مردمی که این قوانین بینشان وجود داشت یعنی اعراب بیابانگرد، و بازماندگانشان است. نظام قضایی و حقوقی محدود به قوانین جهانشمول حقوق بشر و میثاقهای آن و قوانین تصویب شده در مجلس آزاد توسط نمایندگان واقعی مردم میتواند بهترین جایگزین برای قوانین به اصطلاح الهی باشد.

۵- نظام متافیزیکی: به نظر میرسد با توجه به خرافات و اراجیف بیشمار راه یافته به مذاهب اسلامی و یا اصلی ترین اصل اسلام یعنی قرآن ، اسلام کاملا مکتبی(Idealism) باشد. میتوان مکتب ماده گرایی (Materialism) و یا واقع گرایی(Realism) را جایگزینهایی برای مکتب ایدالیستی اسلام دانست.

۶- نظام مهالجوی: نظام مهالجوی اسلامی همان قضایای شفا یافتن بیماران توسط تعویظ ملا ها زیارت اهل قبور، امام بارگاه، بستن نشانی از علم ابوالفضل العباس، خوردن خاک مهر، دعا خوانی، قران خوانی ، فرستادن درود و یا کتاب طب الرضا و مطالب حلیه المتقین (فرازهایی از حلیه المتقین در باب جماع و زفاف) و یا خود آزاری توسط روزه دانست. تغزیه مناسب و نظام پزشکی مبتنی بر دانسته های پزشکی و شفاخانه را میتوان جایگزین مناسبی برای این خرافات دانست.

برای پاسخ به سوال دوم تان که ( آیا معنی و مفهوم توحید ، عدالت و معاد را میدانی ؟ آیا هیچ متوجه شده ی که پایه های دین اسلام بر همین سه اصل استوار است؟ اگر کسی معنی وحدانیت خدا و عدالت الهی و عالم بعد از مرگ را بدانند, میدانند که این نظام مفت آفریده نه شده است) اگر به این سوال شما پاسخ منطقی بدهم ابتدا باید ببینیم اسلام واقعا چه هست؟ اسلام در واقع مجموعه ای از مفاهیم است که در حوزه های مختلف مطرح میشوند. از این گذشته اسلام عبارت است از اعتقاد داشتن به یک سری موجودات و وجودات خیالی از جمله خدا.
همانگونه که در بین مسلمانان اعتقاد به جن وجود دارد، تا جایی که حتی در قرآن سوره ای به نام جن وجود دارد و ابلیس از اجنه بوده است و خیلی ها ادعا میکنند که جن دیده اند، یا با اجنه رابطه برقرار میکنند، ویا ظهور امام زمان و اوردن عدالت الهی توسط وی و زندگی بعدازمرگ مارا به داستان های خیالی که در غرب و در میان سایر ملتهای مختلف وجوددارد میاندازد که جانوران خیالی ای وجود دارند بعنوان مثال در غرب موجودی به نام خون آشام (Vampire). برای مشرقیها خون آشام یک موجود خیالی و سینمایی است اما انسانهایی در حد شعور همان مشرقیها که ادعا میکنند جن دیده اند، در غرب نیز ادعا میکنند که خون آشام دیده اند. خون آشام ها در واقع انسانهایی هستند که در دوران حیات خود روح پلیدی داشته اند و به دلایلی از قبر بر میخیزند و خون انسانهای زنده را میخورند و آن انسانهای زنده نیز خود بعدا به خون آشام تبدیل میشوند.

حال فرض کنید به کسی که برای سالها به وجود موجودی به نام خون آشام اعتقاد داشته اثبات کنیم که چنین وجودی نمیتواند وجود داشته باشد و هرگز وجود نداشته و تنها یک موجود افسانه ای و خیالی است که عده ای از انسانها آنرا ساخته و پرداخته اند. در مورد قضیه خدا نیز مسئله کاملا همینگونه است، حال سوالی که شماممکن باز بپرسید، یعنی "جایگزین شما برای خدا چیست؟" مثل این است که آن انسانی که به وجود خون آشام اعتقاد داشته بپرسد "خوب جایگزین شما برای خون آشام چیست؟". این سوال را میتوان به این گونه تفسیر کرد، اگر خون آشامی وجود ندارد که خون انسانها را بمکد پس چه کسی خون انسانها را میمکد؟ پر واضح است که این سوال به دلیل اینکه فرض مکیده شدن خون انسانها توسط کسی را در خود دارد یک سوال غلط است و در واقع جایگزینی برای خون آشام وجود ندارد، چون ماهیت خون آشام جایگزین پذیر نیست!

در مورد وحدانیت خدا (عدالت الهی و عالم بعد از مرگ) نیز مسئله کاملا مشابه همین مثال است یعنی که خدا وجود ندارد و جایگزینی برای او نیز وجود ندارد.

امید وارم که ازین جوابات (حقیقت) آزرده خاطر نشده اگر سوالی باقی مانده باشد از پرسیدن ان خواهرت راممنون سازید.

داود انتهاج پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 14:24

دوست عزیز جناب آقای پیمان:
بسیار خرسند شدم از این که مطالب شما رامطالعه نمودم.بسیار موضوع جالب است که تقریبآ همین حرفها در ذهن همه دانشجویان ومحصلین اسلام بخصوص بچه های هزاره خطور میکند.که اسلام شاید همین گریه وزاری است یعنی اسلام شاید همان خواری و ذلت باشد و مسلمان همان ژنده وژولیده پوش و حقیر باشد.از مزایای زندگی در این دنیا بیخبر فقط آخرت است از اسلام و مسلمان در این دنیا حق خوب پوشیدن و خوب زیستن را ندارد.طوریکه در هزاره جات وقیکه محصولات شان کم میبودند ومجبور بودند تا آرد شان از جوباشد بنآ میگفتند که آرد جو بسیار خوب است و هر کس آرد جو میخورند دوستار علی اند چون علی فدایش شوم آرد جو میخورد. یعنی گناه را بالای خود نمیگذاشت که سستی خودم است که کوشش نمیکنم تا جوم به گندم مبدل شود. اما جرم خود را به علی نسبت مید هیم. که این یک تصمیم عجولانه و غیر منطقی است...........................چرا ما سخاوت علی را از خود نمیکنیم چرا عدالت، قضاوت، مروت، د انش و علم و شجاعت و صبر علی را از خود نمیکنیم هر گاه در تنگناء زندگی قرار گرفتیم نسبت به علی میدهیم...... همین طور اگر کدام کاری زشت را وهابیت پلید انجام میدهد پس نام از تمام اسلام میآید طوریکه شما گفتید که 10% مردم متعصب دنمارک آبروی 90% مردم بیگناه را برده است. همین طور وهابیت پلید..............................
شاید برادر عزیز شما از من حقیر کرده آگاه هستید که اولین بار خدا به پیغمبرش فرمود که "اقرأ بسم ربی..............." یعنی بخوان بنام پروردگارت............بنام پروردگاری که قلم آفریده است........." از قلم که اولین نردبان علم و دانش و معرفت است سخن میگوید. اما شما میگویید که دین با دانش در تضاد است........... دین هیچ عیب ندارد هر عیب که است در ما مسلمانها است. ما دین را ابزار خویش قرار داده ایم . بعضی ملا های ما دین را وصیله برای زندگی شخصی خویش قرار داده است و بعضی هم منبع عایدات...... که نه تنها دین را بد نام کرده است بلکه مسلمان را یک چهره خشین به جهانیان معرفی نموده است مانند 10 فیصد مردم متعصب دنمارک.... خداوند انسان را خرد داده است. و میگوید که اول تفکر و تعقل کنید بعد انتخاب..
چون ما دیدیم که ایرانیان هم مسلمان بودند و هم شیعه بودند اما همه جوانان ما را دیوانه کرده رد مرز میکرد... بقول شهید مزاری که شعار اسلامی است اما عمل نژادی است..
چون خداوند در وجود انسان یک امانت را نهفته است که دیگر مخلوقات خداوند نتوانست تا این امانت را بگیرد که او عبارت است از قوه مختاریه است و عقل است که پیغمبر باطن انسان است
من همه این گناه را به دوش بعضی ملا ها میندازم چون آنها اشتباه تفسیر کرده است برای ما.
در آخر این را میگویم و بس.
خدایا:
به من نیروی اعطا کن در شکستن غرور کاذب نفس عماره دین بی دنیا قدرت بی نام
با احترام: محمد داود "انتهاج" رضائی

داود انتهاج پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 14:30

رسول زواری جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:56

بنام و بیاری خداوند بجو اب شما بنویسم بخاطریکه زیادتر اعوام بی دانش اند از این لحاظ همیشه به ادیان دیگر به دید منفی مینگرند .مردمانیکه بی دانش اند کسانی اند که همه تقلیدی اند هر چیزیرا را که از پدر و مادر خویش شنیده اند باور میکنند .در راه دین با دیده بسته روانند و جستجو گر نیستند تا از راز دین که آن چیزیرا که حقیقت است پی ببرند .ازین سبب بجای حق پرستی به خرافات روی آورده اند . اصلا دین مانند درختیست که ادیان ها مانند میوه های آن درخت است و اگر بخواهیم یک نوع میوه این درخت را ازبین ببریم آیا این درخت به این شکل که است خوش رنگ خواهد ماند و آیا اگر یک حصه ای از جسم شما را قطع کنند مثلا پاو یا دست و چشم وغیره آیا شما به این شکلی که هستید خواهد بود . حتمی کمبوداتی را شما حس خواهید کرد. پس نمیتوان گفت که دست ها بد است و یا پاها کافر است . نا گفته نماند که این یکی از اسرار خداوند متعال است و خداوند منزه و پاک است . گناه و خطا تنها در وجود بشر است. اگر گویم این همه ای دین و کتاب های که خداوند نازل کرده است ناحق است و دانیم که خداوند مبرا از خطاست. و پس چون گویم که خدا سهو و خطا کرد و یا خدا نمیدانست نا خود آگاه دین های باطل و کتاب های باطل به بشر نازل کرد . و اگر این همه ای ادیان باهم پیوسته نبودی و در هر یکی اسراری نهفته نبودی خدا هرگز چنین نکردی. والسلام

رفیق شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 22:57

حبیب جان هر روز سر میزنم . همین است که همین ! منتظر مقا له جدید تان هستیم . البته با دید باز ! ممنون

ضیا یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 http://www.ziakhan.blogfa.com

سلام دوستان.
این دوست عزیز حبیب که گفته دین مایه فساد و بد بختی وجهل ودر تضاد با دانش است و این دیگر که خود را فاطمه نام نهاده و گفته که اسلام با آزادی در تضاد است من میخواهم مختصر بگویم که دین سراسر در خدمت بشر است برای رفاه و سعادت بشر واین شریعت وقوانین اسلامی هم همه برای خوشبختی بشر است واین مطالب که در دین است مانند عدل انصاف برابری و... شما میگویید که بیهوده است؟
اگر بیهوده است این مطالب که اسلام گفته مانند منع دزدی منع فحشا منع قتل که همه مربوط به ۱۴۰۰ سال قبل است که جهان و جهانیان حالا این مطالب را میگویند وسنگ آزلذی را به سینه میزنند. دین دین است وانسان انسان ودین در خدمت انسان.

نجیب یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 18:07

اگر بلدی یکی دگه بنوس قر بان چشمان با دامی ات برم . سال نو مقو له نو !!!!

رازی چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 16:08

پیمان جان سلام ! اینکه گفته اید : دین و مذ هب به آدم میچسپد وانسان لا بد به بیراهی کشیده میشود . آنکه تو را به بیرا هه میکشد و یدک میکند - اگر تو بفهمی همان نفس اماره است ـ تو خیلی نیاز به مطالعه و تحقیق داری .

[ بدون نام ] یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:16

نجیب الله جویا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:46

من میخواهم در باره کتاب چی باید کرد تان معلومات پیدا نمایم درین سایت دریافت نتوانستم !

نجیب الله جویا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:48

نجیب الله جویا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:51

سوالی دارم : اگر لطف نموده جواب انرا برایم بگوید خوب میشود !
چرا تعصبات قومی و مزهبی بین افراد مررسه خوانده ها زیاد است ؟

مهدی پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 http://faizy.persianblog.com

سلام

دین موروثی یا انتخابی
انسانها وقتی بدنیا میآیند یک سلسله افکار و عقاید را به ارث میبرند، چه مسلمانها، چه یهودیها و چه افراد قبیله های پس مانده مثلا ارزشهایی که در بین قبایل پاپوا نیو گینی رواج دارد.
در خردسالی و پیش از جوانی این ارزشها به آدم شناخت میدهند،‌ پایه و ستون فکری و اعتقادی آدم است،‌ زاویه نگاهیست به جهان و ارزشها و افکار دنیا - پس ما به ایدولوژی احتیاج داریم چه موروثی باشد چه انتخابی، انتخابیش مفیدتر و مهمتر است.
در آن سن و سال که به ما نماز و روزه و عقاید بنیادین اسلام را می خوراندند، ما صلاحیت انتخاب ایدولوژی و جهانبینی را نداشتیم. تا اینکه به جوانی رسیدیم، دورانی که آدم به خودش،‌ به افکارش و به اطرافش میاندیشد تا برای خود جایگاه و مقامی بسازد. دورانی که کتابهای شریعتی آوایی ست برای آن اعتراضهای جوانی. در این دوران بعضیها سنتی باقی میمانند (چرا؟ شاید بخاطر اینکه اینطور بار آمده اند، جرات خود فکر کردن و رد عقاید غیرمنطقی را ندارند، ‌شاید بخاطر عمیق بودن ریشه آن سنتها،‌ شاید...). بعضیها چپگرایی میکنند تا اعتراض کنند،‌ بعضیها هم معترضهای میانه رو میشوند تا بازسازی کنند.
این دورانی ست که باید تصمیم بگیری که اسلام موروثی داشته باشی یا انتخابی.
موروثی یا انتخابی بودن مهم نیست،‌ کارآمد بودن مهم است. دین و ایدولوژی باید به ما کمک کند جواب سوالها و حل مشکلات مان را پیدا کنیم - چه مادی و چه معنوی.
اسلام موروثی برای ما بعضی ارزشها و تلقی هایش جای اعتراض و بحث دارد (نمیگویم غلط است). مثلا شخصی در اروپا در کارخانه ای از پنج بعد از ظهر تا پنج صبح کار میکند، نماز کی بخواند! کار هم آنچنان خسته کننده و سریع که فرصت نفس کشیدن هم نمیدهد. شخصی extremist در چنین وضعیتی هم نماز میتواند بخواند،‌ ولی آیا اینجا ارزش extremist بودن را دارد. ملا میگوید بله اولا نماز فوایدی دارد دوما واجب است و نخواندش قهر خدا (اصلا خود بحث همینجاست)‌. ولی راحت طلبی نفس و متزلزل بودن افکار (و ایمان) اینجا سکوت میکند،‌ سکوت در مقابل فوایدی که مسلم نیست و قهری که از آن مطمئن نیست. و نتیجه این سکوت میشود نماز نخواندن. سعی میکنم در وبلاگ خودم در این مورد بیشتر کالبد شکافی کنم.

[ بدون نام ] جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:46

mahdi یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:48

az harfhaye Aaqayan Khawari wa Bakhteyari khosham aamad mateqi wa mostadal hastand Aaqaye peiman ba mazerat shoma la aqal emlae tan ra dorost konid.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد