حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

کشمکش های تعقل و تخیل


در مجامع ما «مسلمان ها» همیشه بحث از اینست که مجامع پیشرفته، یعنی مجامع غربی یا جهان اول، تمام راز های پیشرفت خود را از اندوخته های ما برگرفته اند و آنها را برای خود الگو قرار داده که چنین زندگی برای خود مهیا کرده اند. بعضی های دیگر که به اوضاع از زاویه اعتقاد می نگرند، معتقد هستند که این دنیا اصلاً برای ما نیست و ما اساساً یک دنیای دیگری داریم که تمام رفاه و آسایش برای ما در آنجا در نظر گرفته شده است. این بحث را اگر ادامه دهیم خیلی طولانی می شود و ظاهراً لزومی نمی بینیم و مختصر می گیریم.

در داشتن چنین باور ها، سوالاتی عجیب و غریبی در ذهن آدم خلق می شوند که در صورتی که ما صاحب این کمالات بوده ایم و این اندوخته ها را داشته ایم، چرا از آنها بنفع خود استفاده نکرده ایم. اگر ما توان استفاده آن ها را نداشته ایم یعنی ما نمی دانستیم، پس چگونه ممکن است خود را قناعت دهیم که ما هم کاره ای بوده ایم و اندوخته های داشته ایم. اگر بگوییم که دیگران ما را بحال خویش نگذاشته و نمی گذارند، پس نقش ما در زندگی خود ما بحیث انسان زنده چه بوده است. و یا ما چکاره و کی بوده ایم و هستیم که دیگران ما را بحال ما نمی گذاشته و نمی گذارند.

اعتقاد من، وقتی می گویم «من»، یعنی یک انسان، یک انسانی که سر وکله دارد مانند ملیون ها انسان دیگر و در داخل کله اش مغز وجود دارد و مغز در ذات خود نیرو فکر کردن دارد و کنجکاوی. حالا امیدوارم کسی این فکر را نکند که من خودم را یک فیلسوف می دانم، هرگز نی! یک آدم عادی و معمولی. اعتقاد من اینست، یا به عبارت دیگر، مغز من این را برایم می گوید که این دنیا میدان نبرد برای دو گروه از انسان های است که یکی بر اساس تعقل زندگی شان را ترتیب و تنظیم کرده می زیند، و دیگری هم بر اساس تخیل. از اینرو، این دنیا نه بهشت کسی است و نه جهنم کسی. در این نبرد آنهایی که عقیل هستند و از تعقل کار می گیرند، بر آنهایی که برعکس قضیه هستند، غالب می شوند. آنها را به زمین می زنند، پول و دارایی و زندگی شان را ازشان می گیرند و آنها را سواری می کنند. در اخیر می گویند که آنها را دوست هم دارند.

شعر ذیل را که می خوانید، انگیزه اش از همین طرز تفکر برایم خلق شده است. چون وقتی انسان می بیند «سّم» است، در فکر ساختن نعل می افتد و وقتی می بیند «سر» است، به ساختن کلاه می اندیشد و بهمین ترتیب... 

باید یادآور شوم که خوانندگان این وبلاگ سروده های مرا، شعر یک شاعر تصور کرده نخوانند چون من شاعر نیستم و این سروده ها به هیچ عنوان از معیار های شعری برخوردار نیستند بلکه فقط بیانگر اندیشه درکله نابکار شخص خودم می باشند و بس!
تفریح: ۵۰ ثانیه دمبوره بشنوید

نعلین ساز


در کوی ما زنان را چُم چُم ضرورت است

روبند جالی جالی چو خرطوم ضرورت است


از بس هجوم چر و مچرها بشد زیاد

انسان دست کوته را یک دُم ضرورت است


ای کیسه گر رسانی ام در کعبه زین دیار

دست ترا به کیسه مردم ضرورت است


نعلینی بهر سُمی اگر سازدش دقیق

نعلین سازه دیدن آن سُم ضرورت است


جولای 2002 دنمارک

نظرات 12 + ارسال نظر
غرجی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 15:19 http://www.seyasi.blogfa.com

درود به هم شهرستانی خوب نویس ام . از اشنایی با وبلاگ شما خوش حالم . زین پس احوال هم دگر را خواهیم گرفت. پایدار باشید

[ بدون نام ] شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 23:35

سلام برادرم!

شعرت جالب است ، اما باور کنید که این دنیا برای مؤمنین نیست! ما در مرحله امتحان قرار داریم ، خدا ما را امحتان میکند و این دنیا خیلی زود گذشتنی است. صحمتمند باشید

دانشجو یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 17:19 http://www.danishjo.com

سلام و صد سلام بر دوست خوب دانشجو.

شعرت عالی بود، استفاده بردیم. همیشه در پای شعرت با تو خواهیم بود. موفق باشید.

حبیب پیمان دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:59

دانشجو عزیز سلام و تشکر از لطف تان. اما چند روز است www.danishjo.com باز نمی شود، چرا؟ من چندین بار تلاش کردم اما نشد.

امید است به آن نظری بیاندازید و ببینیدش...

بیست ریگاردس حبیب

مرسل سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 http://morsal.blogfa.com

دوست گرامی

از لطف همیشه گی ات جهانی را سپاسگذارم

همیشه چشم براه نظرات سازنده ات هستم

موفقیتت ارزوی منه

شاد باشی

میرحسین مهدوی پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:58

پیمان گرامی وعزیز سلام بر شما!
تشکر از همه الطاف تان! منتظر نوشته های زیبای تان هستم

غرجی پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 15:12

درود حبیب جان ... عکس من است اری .

نظری از ویانا اتریش شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:07

سلام حبیب جان.
شعری خوبی بود ومرا بیاد چم چم زن های وطن
انداخت. موفق باشی

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 13:56

کما ل جمعه 13 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 00:00 http://kamalkabuli.persianblog.com

با سلا م مجدد . حبیب جان عزیز . ادامه این مطلب را که عنوان کرده اید که خدا انسان را با چراغ عقل آ فرین تا با مدد از عقل ُ این جهان را بهشت سازد و یا در دوزخ بی خردی بسوزد ... خواهشمندم ادامه این بحث را در کتاب « الله اکبر » نوشته داکتر روشنگر بخوانید. ادرس را از وبلاگ من در مطلب اخر ُ بگیرید . از شما صمیمانه خواهش میکنم این کتاب را بخوانید . حتما . اگر در حصول ان مشکل داشتید برایم ایمل بزنید. عمرت دراز باد . با محبت . کما ل کا بلی .

محمد محمد سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 http://qorood.blogsky.com

من در این باره با شما موافقت می کنم. خدا انسان را فکر داده و اختیار و قدرت فکر کردن. می توانی هر کدامش را که دوست داری انتخاب کنی،دینا را یا آخرت را، در دست خودت هست. دلت بایسکلت

احمد جمعه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:50


شما کمی عقده ائی معلوم میشوید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد