1 ـ جنرال محمد موسی هزاره، فرزند سردار یزدان خان از قریه ای بنام « سیاه بته» سنگماشه ولسوالی جاغوری است که احتمالاً در سال های 1900 تا 1915 میلادی از دهکده خود در افغانستان هجرت نموده و در شهر کویته پاکستان مسکن می گزیند، می باشد. سردار یزدان خان وقتی در این شهر اقامت می گزیند، عضوی هزاره پاینیر می شود و بعد ها به رتبه سوبه داری می رسد. پسرش محمد موسی هزاره، با استعداد سرشاری که داشت، شامل فوج پاکستان می شود و به کوتاه ترین زمان، به رتبه های بالای ارتقا می کند تا اینکه به رتبه جنرالی رسیده و در نهایت رییس ارتش «Commander-in-Chief» پاکستان می گردد. جنرال موسی هزاره در سال 1969 تقاعد می کند و در سال 1987 گورنر «والی» سوبه بلوچستان برگزیده می شود و در سال 1991 در همین پست چشم از جهان می پوشد.
در سال 1965 زمانی که هندوستان با پاکستان برای بار دوم درگیر جنگ می شوند، اساساً جنرال محمد موسی هزاره است که بار دیگر پاکستان را از سقوط کامل در دست هندوستان نجات می دهد و از طرف محمد ایوب خان، رییس جمهور وقت پاکستان، بنام های « قهرمان 65 » و «بابای دوم ملت» خطاب می گردد.
طبق قانون اساسی پاکستان، هر کسی که به رتبه جنرالی برسد و وفات کند، 24 ساعت روی مقبره او چهار نفر گارد ایستاد می شوند، خواه از آسمان سنگ، آتش و یا آب ببارد. جنرال موسی هزاره در وصیت نامه خود نوشته بوده که جنازه وی باید در حرم امام رضا در شهر مشهد ایران دفن گردد ـ زمانی که او در سال 1991 فوت کرد، بعد از دو یا سه هفته جنازه اش را از هزاره قبرستان بیرون کشیدند و بردندش در مشهد دوباره بخاک سپردند. امروز کسی جز اعضای فامیل او، نمی داند که قبر جنرال محمد موسی هزاره کدام است و در کجا ـ و پاکستان هم مسؤلیت مرده های که از کشور خارج می شوند را، ندارد.
3 ـ عطا محمد به عقیده خودش، بهشت را در پشت دیوار های مرکز تجارتی جهان «World Trade Center» مشاهده می نماید و باور دارد که با عبور از روی جنازه 3000 انسان، می تواند وارد آن گردد. طیاره را بالا می کند و زندگی بیش از 3000 انسان را خرچی راه بهشت می سازد تا در آن وارد گردد. او در وصیت نامه اش نوشته که خطاب به حضرت محمد می گوید: « ... یا نبی، چند دقیقه بعد مهمانت هستم در بهشت» و به این ترتیب خود را سالار شهیدان می داند. ابن درست است که عمل وی ریشه در دشمنی با آمریکا داشت، اما انسان تا معتقد نباشد که چند دقیقه بعد از خودکشی در بهشت میلولد، هرگز حاضر نمی شود حیاتش را از دست دهد ـ هرچندی که دشمنی ها صد برابر قوی تر از آنچه که هست، باشد.
تمام این چیز ها دل انسان را به درد می آورد. انسان را وادارش می کند که سرش را به دیوارها بکوبد، هزارها سوال بی پاسخ در ذهنش خلق شود به فکر فرو رود که این راه خدا هم چه راهی هست که باید بکشی، اذیت کنی، غارت کنی و... تا بنده خوبی برای او باشی. راستی راه خدا همین است و خداوند از ما چنین می خواهد؟؟؟!
چند تا شعر ناقص و بی در و پیکری را که می خوانید، از نکاتی که در سطور بالا ذکر شد، ریشه گرفته است و انگیزه اش از آنجا خلق شده است:
در آرزوی بهشت
من آن مرغ خوش آوازم چه می خوانم، نمی دانم
ولی دانم مریدانی چو من، باشد فراوانم
زغزنینش گشودم بال و پرواز از فضای هند
به جنت گر روم راهی نباشد جز ز ایرانم
به شمشیر شهادت گر توانم کشت کافر را
به اُمید خدا آنروز سالار شهیدانم
شکست و بستن پیمان و عهد راستینش چیست؟
شکست و بست کم دانم رفیقی سست پیمانم
اگر داری به کی و کیستی ام ای یار همدم شک
گهی عابد به مسجد و گهی هم رزم شیطانم
و من...
زپشت بام لگ لگ با صدای تلخ و دلگیرش
بکوبد گاه و بیگاه بر در و دیوار زندانم
رفیقم خود نداند راه اما در چنین راهی
چنان که رهنمونم می نماید سخت حیران
اپریل 2002 دنمارک
تفریح: آهنگ «واعظان» از داود سرخوش
نمای شهر ما، ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه، ۲۹ دسامبر ۲۰۰۵
پیمان عزیز درود بر شما. خیلی دلچسپ بود. سرفراز باشید.
سلام ودرود : رفیقم خود نه داند راه ...! زنده باشی حبیب جان / متاسفانه که ارتباط انترنتی ما نشد... / از شما یاهو مسینجر است یا ...؟
... در کجایی خواندم از برف وسرما شکایت برده بودی...! احتیاط!!!!!!! دربالکن سیگار دود نکنی.!
درود دوباره. فکر می کنم سرت زیادتی کرده! بی گدار به آب نزن که دور و بر جونقی های دیر فهم زیادند.
سلام تازه و آرزوی تازه تربرای شگوفایی شما دوست پرکار/ زینت
سلام/ از ما هم سری بزنید.
حبیب جان سلام / آرزوی موفقیت بیشترت را دارم / مهرانگیزساحل
درارزوی امکانی برای ورد به وبلاگم . من پشت دروازه مانده ام دوست .... امدن سال نو مبارک . سال نو همسایای توره موگوم ...
حبیب گرامی و عزیز مطلب زیبای تان در مورد جنرال محمد موسی مرد افتخار افرین هزاره ها خواندنی و زیبا بود هزاره ها در هر کشور که رفته اند سر فخر ان کشور بوده اند جنرال محمد موسی هزاره با انکه شخصیت وفادار و صادق به کشور خویش (پاکستان)بود ولی توطئه اخندها نگذاشت تا این شخصیت محبوب القلوب برای همیشه در کنار مردم خویش بخوابد و مزار وی زیارتگاه عوام و خاص شود واقعا جنرال موسی همان اقتدار را داشت که محمد علی جناح در میان مردم پاکستان داشت
سلام پیمان عزیز و روشنفکر آینده.
من نمی دانم آیا من خیلی قوه فکری ضعیف دارم یا اینکه شما در تحلیل های تان عناد می ورزید و همهء گرفتاری ها و بدبختی ها را به دین و آیین خدایی موکول می کنید. و رسم خدایی را فاقد خوبی و خوشبختی می دانید.
اعمال آزادانهء انسانها را به خدا پیوند می دهید و...
طبق بیانات خودتان ۹۹ فی صد مردم وقتی قرآن می خوانند نمی دانند که قرآن چه می گوید؟ از این مطلب برداشت شما این است که اعمال آنها خدایی است.
حال من از شما می پرسم: کسی که سخن دیگری را نمی فهمد آیا می تواند مفسر او باشد؟
مفسر قرآن و آیین خدایی علی است. حالا ببین علی در مورد رسم خدایی چه می گوید:
به جز از علی کی گوید به پس که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
علی به والی خود مالک می فرماید: در برخورد با مردم چنان باش که حریصان به فیض تو امیدوار نشوند و مظلومان از کرم تو ناامید نشوند.
همین علی کسی است که در تاریکی شب دستش به مناجات و قدوم اش خانهء فقرا را امید می بخشد.
حسین فرزند همان علی است که در تاریکی شب چراغ ها را خاموش کرده و به یاران خود می فرماید که از تاریکی شب استفاده کرده و هرکس مسیر زندگی اش را بگیرد. حسین و یارانش با فرهنگ شهادت هیچگاه واپسگرایی و گریه را ترویج نکرد بلکه آزادی هم در سطح اندیشه و هم عمل را ترویج کرد. حالا مردم تفسیر قبیلوی می کند مشکل اسلام و خدا نیست.
من باز تاکید می کنم که شما احتمالا آیین قبیلوی را با آیین الهی خلط کرده اید.
منتظر قدم شما با عرض پوزش
حجت الاسلام گرانقدر آقای صفر احمد فهیمی، سلام و تشکر از صرف وقتی که در وبلاگ این بیهوده گوی کرده اید.
من برای شما پاسخی ندارم و شما را بخداوند کریم می سپارم تا بیشتر از معجزه های که اتفاق می افتد، برای ما بنویسید. ما کسی را نداشتیم تا از معجزات برای ما گزارش دهد و حالا خوشحال هستیم که شما را داریم... موفق باشید!
دوست عزیز سلام سری به ما هم بزنید
حبیت جان ! من یک پیر حجره نشینم می دانم از من آزرده نمی شوی.بنا می گویم کلمۀ تقاوت غلط است وکلمۀ درست آن تقاعد است .شاد زی!
سلام آقای پیمان
همانطور که خودتان هم ذکر کرده اید عمل عطا محمد بر اساس یک عقیده بوده است وباید توجه داشته باشید که بر اساس یک عقیده نمی توان صحت گفتار عطا محمد را مبنی بر دیدن محمد در بهشت اثبات کرد.انسان عقاید بیشماری دارد و بسیاری از آنها مبنای تخیلی دارند ولی با این حال انسان آن را باور دارد.
برای مثال:در هشت سال جنگ ایران و عراق عده ای از رزمندگان ایران خود را بر روی میدان های مین می انداختند تا با این کار راه را برای نیروها باز کنند در حالی که هیچ وحی و الهامی به آنها نمیشد .بسیاری از آنان باور داشتند که با این خودکشی به بهشت و به هدفی بالاتر از بهشت دست پیدا خواهند کرد .
در پایان همه این سخنان هدفم این بود که به این نکته توجه داشته باشید که عقیده با الهام الهی فرق دارد و اگر کسی بنا به عقیده غلطی عمل نادرستی انجام داد در این بین خداوند مقصر نیست. عطا محمد عقیده داشت که با این هدف به بهشت میرسد در حالی که هیچ الهامی به او نشده بود پس این عقیده میتواند نادرست باشد.
موفق باشید.
آقای شاد زی گرامی سلام و احترام خدمت شما تقدیم است. یک جهان تشکر از اینکه مرا متوجه اشتباه نویسی ام کرده اید. در هرجایی باشیدُ سرشار از شادی و خوشی باشید! برادرت حبیب
سلام / خیلی خوب و شعر تان عالی بود . در وبلاگم دو نوشته « جاسوس » و « نامه به کاسترو » را بخوانید. شاد باشید.
کما ل .
سلام برادر گرامی خوشحالم که با اندیشه و نظریات شما دوست گرامی اشنا می شوم استفاده بردم به امیدی موفقیت تان دارم. مطلبی هم دارم که خوب است نظرا بیندازی(افغانستان و مولانا.خدا وما) بدرود ....رضا.
دوست گرامی سلام! نوشته ء تان را خواندم خیلی عالی و استفاده بردم. شما را دعوت به خواندن زندگی نامه فیض محمد کاتب هزاره مینمایم شاد باشید
سلام پیمان خوبم
من اگر باعث رنجش و ناراحتی شما را فراهم آوردم از صمیم قلب و با تمام وجودی ام معذرت می خواهم. شکستن دل راحت اما بدست اوردن دل بسیار سخت و کاری طاقت فرسا است.
من متاسفانه از اینکه دلی را شکستم واقعا احساس رنج و عذاب درونی دارم.
به هر حال با عنوانی مرا مورد خطاب قرار داده اید که اصلا گذرم در آن وادی ها نیافتاده است. حالا چه مسئلهء باعث چنین خطابی شده من خودم در حیرتم. اگر بیشتر توضیح دهید ممنون می شوم.
البته من براساس اعتقادم که مسائل و مشکلات افغانستان ریشه در مسائل دیگر دارد این حرف را زدم و دوست دارم که اعتقادم اصلاح شود.
غربانت صفراحمد
خوب بود نظرتان در وب خودم می نوشتید.
آقای صفر احمد فهیمی سلام و باز هم تشکر که در وبلاگ من پیام نوشته اید.
من از شما قطعاَ ناراحت نیستم و نرنجیده ام و نخواهم رنجید. از اینکه شما شعار هایی را از دوستان اعراب ما نوشته بودید که این شیوه و طرز گفتار در میان علمای ما که در قم و در هرجای دیگر هستند معمول می باشد، فکر کردم شما هم از همان حجت الاسلام های قمی هستید و از اینرو بود که شما را احترام گذاشتم و حجت الاسلام خطاب کردم. حالا که شما از آن طایفه نیستید، دیگر از آن لقب کار نمی گیرم اما شما هم مرا حق بدهید که افراد و اشخاص را طوری بشناسم که او خود خودش را معرفی می کند. در این مورد ضرب المثل هم داریم که میگویند: کاسه چینی صدا می کند ـ خود صفت خویش ادا می کند.
دیگر اینکه من در پیش خود فیصله کرده ام که هیچ وقت با انسانی که به طرز زندگی انسان ها از زاویه اعتقاد می نگرد، وارد بحث نشوم چون به نتیجه نمی رسم. مخاطب اصلی و خواننده نوشته های ناقص و بی در و پیکر من، عوام الناس است ـ نه فرد مشخص. اعتقاد من این است که روشنفکران و یا آنانی که در راستای تربیت اجتماعی فعال هستند، باید تلاش کنند تا با خود مردم در تماس شوند. چسبیدن به بجان آنهایی که از جهت دهندگان جامعه ما در چندین قرن گذشته بوده و حا لا هم هستند که ما از طرز کار شان راضی نیستیم، نمی تواند دردی را دوا کند. ما بیشتر به آگاهانیدن عوام الناس نیاز داریم. منباب نمونه، یک وقت آدم می بیند که یک فرد یک جمع را دارد فریب می دهد. اینجا این شخص به فکر میافتد که جلو فریب کاری شخص فریبکار را بگیرد تا این عمل تکرار نگردد. در چنین شرایطی، آدم باید شخص فریب دهنده را بحال خودش بگذارد و به جان مردم بچسبد و برای آنها بگوید که هوشیار باشند و فریب نخورند. ما چند فریب دهنده را می توانیم نابود کنیم در حالی که جامعه ما فریب پذیر است و فریب دادن یکی از پخته پایه های تجارت برای آدم های خود پرست گردیده است....؟ هر گاه ما موفق شویم جامعه خود را آگاه بسازیم، دیگر نه تنها کسی انسان های جامعه ما را فریب داده نمی تواند بلکه هر فرد جامعه ما بر دهن هر فریبکاری می خندد.
بهر حال شاد باشید!
اقایی پیمان تشکر از زنگ که زده بودید،اما به هر حال در صورتیکه وقت داشتید سر به ما بزنیدو شماره تلفن تان را بصورت درست برای من بنوسید،زیرا من به کمک تان نیاز دارم. تشکر
m_wahriz@yahoo.com
سلام حبیب جان نوشته ات دلچسب بود اما اینکه اخر به ایران برده شد ودر ایران مدفون شد باعث تاسف من است
راستی گفتی که تعویذ دلگرمی بلدی ... چه خوب !
سلام و سال نوتان تبریک! تبسم
سلام پیمان عزیز
سال نو میلادی و ولادت حضرت عیسی مسیح را به شما و همه دوستان تان تبریک عرض می کنم.
با آرزوی سال خوش و خرم
سلام پیمان.
سال ۲۰۰۶ مبارک و برایتان این سال را مالامال از شادی و موفقیت آرزو دارم.
موفق باشید
آقای صفر احمد فهیمی سلام و تشکر زیاد از پیام تبریکی ات. کوشش کردم در وبلاگت پیام تبریکی بنویسم اما وبلاگت باز نشد. نمی دانم چه مشکل دارد...
من هم سال ۲۰۰۶ میلادی را برای شما و تمام دوستان مبارکباد گفته و این سال را سال پر از صفا و صمیمیت برایت آرزو می کنم. موفق باشید! حبیب
حبیب جان سال نو مبارک باد! موفقیت وسلامتی برات ارزو دارم . ایمیل از نشانی شما دریافتم اما روی /باز نکردم چون با ویروس ضم بود.
از مطلب جدید در ویبلاگم سر بزن.
پیمان سلام
بسیار با زیرکی تمام چوب توهین و نحقیر تان را متوجه ریشه های تان می کنید.
تعجب می کنم از شماکه از بوق و کرنای رسانه های تبلیغاتی دوستان غربی تان که مردم را در خانه های شان آرام نمی گذارند شکایت نمی کنید و متاسفانه ا نماز خواندن یک سنی در لب جاده و یک بلندگوی ساده مسجد تحمل نمی توانید .
ضمنا گفته های تان بسیار به عقده می ماند تا حرف بیان آزاد و آزاد اندیشی.