حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

لیسه عالی فیضیه - جاغوری

لیسه عالی فیضیه در جاغوری، اولین مکتبی است که بعد از سقوط حکومت آن روزگار، بدست مردم منطقه در این ولسوالی تعمیر گردیده است. این مکتب، اساساً مادر مکاتب در ولسوالی جاغوری شمرده می شود. زیرا، بوجود آمدن این مکتب، از شوق و زوق مردم که نسبت به کلاشینکوف و چنته و ... داشت، کاهید و دل ها را بسوی فراگیری علم به پرواز درآورد ـ انگیزه ها و طرز دیدها را تغییر داد که امروز ولسوالی جاغوری از لحاظ رشد تحصیلی به یکی از ممتاز ترین ولسوالی ها در میان ولسوالی های افغانستان بحساب می آید.

من تصمیم دارم وب سایت لیسه عالی فیضیه را فعال نمایم. دوماین نام آن را خریده و فعالش ساخته ام که چنین است: http://fizia.org در این راستا از تمام کسانی که در این لیسه درس خوانده اند و یا در موردش معلومات دارند، صمیمانه اما جدی تقاضا می نمایم تا در تهیه مواد مرا یاری نموده و در این پروسه سهم فعال بگیرند. موادی که این وب سایت لازم دارد، عبارت از عکس، فلم، متن «خاطره» و غیره می باشند که هرکدام بجای خود از ارزشی خاصی برخوردار است و وب سایت را به یک وب سایت دیدنی و خواندنی مبدل می گرداند.

لیسه عالی فیضیه ـ جاغوری
عمارت لیسه عالی فیضیه
ب

دکان های سرلوچ ـ لیسه عالی فیضیه امروزی
گوشه ای از خاطره این حقیر پقیر... 


سر معلم محمد حنیف بختیاری انسان قابل قدر است. وی از آغاز دوران جوانی اش تا کنون به حیث سرمعلم در لیسه عالی فیضیه انجام وظیفه کرده و می کند. امروز هم مدیر و هم سرمعلم لیسه عالی فیضیه محترم محمد حنیف بختیاری است.

 

 

حنیف بختیاری
محمد حنیف بختیاری

 

دقیقاّ یادم است که این انسان شایسته و بزرگ به دنبال یک ملاه، دارای لنگی بسیار کلان و عبای خیلی دراز از دروازه مسجدی که من و ده ها تای دیگر مثل من با یک صدا می خواندیم: «تبت یدا ابی لهب و تب...» وارد شد به منظور نام نویسی.

در آن روز گار کوچک بودم و نمی دانستم چرا باید با یک ملاه وارد می شد. حتماّ والدین ما نمی توانستند بپذیرند یا شاید این حق را نداشتند که بدون حضور یک ملاه، ما را از مدرسه آخوندی اخراج نموده و شامل مکتب رسمی کنند.

لیسه عالی فیضیه بنام « مکتب ابتدایه فیضیه»  در داخل چند تا دکانی آغاز شد که از آن ها می خواستند بازاری بسازند که متأسفانه و یا شاید هم خوشبختانه به آن موفق نشده بودند.

براستی اگر آن دکان ها نمی بود، آیا ما لیسه عالی فیضیه امروزی را داشتیم؟ بعدها لیسه عالی فیضیه امروزی ساخته شد. سرمعلم حنیف اکثر روزها بعد از رخصتی، با کارگرانی که مکتب را ازسنگ و گل می ساختند، کار می کرد. چندین بار شاهد بودم اهالی قریه می آمدند و سرمعلم حنیف را به خاطر ساختن مکتب در نزدیکی قبرستان شان تهدید می کردند. چندین بار شب ها دیوارهای مکتب را به زمین ریختند و فردایش معلم حنیف باز با حوصله مندی خردمندانه ای که داشت، به ساختن آن ها می داخت. 

 

لیسه عالی فیضیه وقتی اولین بارشاگردانش را از صنف دوازده موفقانه فارغ کرد، دیگر مردم دیوارهای آن را ویران نمی کردند. نه تنها ویران نمی کردند بلکه به ترمیم کاری آن ها می پرداختند. شاید دیگر همه می دانستند که سرمعلم حنیف خدمتی بس بزرگ و فراموش نشدنی برای فرزندان، آ ینده  و...  شان می کرده و می کند. سرمعلم حنیف زمانی که به معلمی شروع کرد، جوان راشد، خوش طبع، قد بلند، باریک و بدون ریش بود ـ و موهای زیباه و سیاه رنگی داشت. به تصویر دقیقاّ نگاه کنید، من هرباری وقتی به این تصویر نگاه می کنم، گلویم را عقده می گیرد و نمی توانم تا چند دقیقه دیگر با کسی حرف بزنم. آقای بختیاری می توانست مانند هزاران پناه جوی افغانی دیگر، جانش را از افغانستان بیرون بکشد و در یکی از کشورهای اروپایی، آمریکا و یا آسترالیا، زندگی مجللی را آغاز کند. اما این انسان بزرگ تربیه و تعلیم فرزندان وطنش را ترجیح داد و چنین است که امروز چنین شکسته می نماید. زندگی واقعاً زود گذر است و زنده باد کسی که نامش، و اینکه از کجا آمد و به کجا رفت، بعد از خودش به خاطره ها زنده می ماند.

 

هیچ هزاره عصر حاضر مردم جاغوری نمی تواند خدمات تمام معلمین لیسه عالی فیضیه را و مخصوصاّ خدمت بزرگ سرمعلم محمد حنیف بختیاری را از خاطره اش پاک کند. یاد تمام استادان گرامی باد!