حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

دنمارک در آستانه شهرت جهانی...؟

دنمارک یک کشوری دارای پنج ملیون نفوس و به مساحت 43000 کیلومتر مربع می باشد که از لحاظ موقعیت جغرافیایی خود اساساً نقش پل را میان اروپای مرکزی و شمالی بازی می کند. یعنی اروپای مرکزی را با اروپای شمالی ارتباط می دهد. این کشور در لیست کشورهای سرمایه دار، در ردیف پنجم قرار دارد و تا بحال در آمار گیری رفاء و آسایش در جهان یک مرتبه مقام اول را از خود کرده و چندین بار دیگر هم در ردیف های دوم و سوم قرار گرفته است. در سال 2001 میلادی، پارلمان دنمارک یکی از پارلمان های در جهان شناخته شد که کم ترین «Corruption» فساد اداری در آن وجود داشته و صورت گرفته است.

 

از سالها قبل تا سال 2001 میلادی اکثراً حزب سوسیال دموکراتها «Socialdemokrat» حاکم این سرزمین بوده است اما در سال 2001، حزب چپ «Venstre»، بعد از یک کمپاین و شعارهای عجب و غریب به قدرت می رسد که به قدرت رسیدن آنها ریشه در چیزهای متعددی از جمله روش نادرست و ناسنجیده ای یک تعداد خارجی ها و مخصوصاً افراطیون مذهبی در این کشور داشته است. (بعداً در این مورد اشاره خواهم کرد).

 

زمانی که حزب چپ در دنمارک به قدرت رسید، قوانین و قیوداتی چندی را در ارتباط به خارجی های مقیم این کشور وضع کرد که از آن جمله به چند نکته جالب و برجسته آن لازم است اشاره شود:

  1. هیچ خارجی تا سن 23 سالگی را تکمیل نکرده باشد، کار رسمی نداشته باشد، خانه بنام خود نداشته باشد و مبلغ 50000 کرون دنمارکی در بانک خود ذخیره نداشته باشد، حق ندارد در خارج از دنمارک ازدواج کند و کسی را بنام الحاق خانوادگی به این کشور بیاورد.
  2. هیچ خارجی نمی تواند قبل از 7 سال تابعیت دنمارک را بدست آورد.
  3. پناهندگانی که بعد از سال 2001 میلادی قبول می گردند، می توانند فقط نصف کمک اجتماعی که برای پناهندگان قبل از این تاریخ در نظر گرفته شده بود را، دریافت کنند.
  4. دنمارک بعد از این تاریخ به پناهندگی کسی پاسخ مثبت نخواهد داد، جز پناهندگانی که پولیس این کشور برمبنای معیارهای پناهندگی ای که خود در نظر گرفته است، مطمیین شود که شخص مستحق پناهندگی است ـ نه بر مبنای معیارهای سازمان ملل متحد در مورد پناهندگان. خلاصه چندین چیز دیگر هم بود که من تمام آنها یادم نیست.

این سیاست دولت جدید دنمارک در ارتباط به پناهندگان و مهاجرین، تنها در دنمارک محدود نماند و به زودی به کشور های همسایه هم فضای اینگونه سیاست ها را هموار ساخت که بیشتر از این را تمام جهان می داند. در عین حال دنمارک یکی از نزدیکترین دوست آقای بوش گردید و در جنگ های آمریکا با عراق، طالبان و غیره سهیم گشت.

نخست وزیر دنمارک بعد از شرکت در جنگ

Anders Fogh Rasmussen

دنمارکی ها یک ملت فوق العاده ناسیونالیزم است که اینرا من سخت طرفدارش هستم. (البته نه تنها دنمارک چنین است بلکه تمام جوامع اروپایی این خصلت را دارند و در حقیقت همین خصلت و بینش جوامع غربی بوده که سرزمین های شان را چنین آباد کرده اند. دیگران را پوست کرده و پوستش را برای خود لباس ساخته اند. آفرین شان! انسان های که در این دنیا از عقل کار می گیرند، مسلماً از پوست سر انسان های بی عقل برای خود کلاه می سازند). اما بعد از به قدرت رسیدن حزب چپ در دنمارک، این حزب و دولت زمینه رشد افکار متعصبانه و افراط گرایانه ای را برای یک تعداد متعصبین و افراطیون این جامعه مساعد ساخت. از این رهگذر، حزبی بنام «Dansk Folkeparti» مانند سمارق از زمین بیرون آمد که از متعصبین و افراطیون مذهبی مسلمان ها دو برابر تیزتر و عجولانه تر می تاخت.

این گونه سیاست ها ادامه پیدا کرد و هر روز خارجی ها را به انواع و اشکال مختلف زیر فشارهای گوناگون قرار می دادند و هیچ کسی هم پیدا نمی شد تا فریاد آنها را بگوش کسی برساند و ادامه این روند برای جانب مقابل نیرو و جرأت می بخشید تا اینکه دست به ساختن کاریکاتورهای حضرت محمد زدند. کاریکاتورها هرچند توسط 2 تا ژورنالیست ساخته شده اند و توسط روزنامه ای بنام «Jyllands Posten» نشر گردید. اما این حرکت در حقیقت محصول همان سیاست ضد خارجی ای بود که حزب چپ «Venstre» آن را خط مشخص سیاسی خود قرار داده بود.

 

رییس حزب مردم ـ ضد حارجیها
Pia Kjærsgaard

دنمارک قبل از 2001 میلادی، تصویر فوق العاده زیبای جهانی داشت و جهانیان این کشور را سمبول صلح، رفاء و آسایش می دانست. اما دوستی با آمریکای بعد از بیل کلنتون «آمریکای شریک در هر جنگ» و بی تفاوتی در برابر خواست های کشورهای همسایه اش مانند فرانسه، آلمان، سویدن و... که خواستار عدم شرکتش در جنگ گردیده بودند، تصویر یک رنگی این کشور را به یک تصویر سه بعدی مبدل گردانید. سیاست های ضد خارجی این دولت هم یک مقدار این کشور را مشهور «Popular» ساخت و حالا که کاریکاتورها را رسم کرده و بصورت رسمی نشر کرده، دیگر از اسامه بن لادن و مایکل جکسن و آیت الله خمینی هم مهشور تر گردیده ـ یعنی حالا دیگر از لطف و کرم الهی، از بخت سر آقای «Anders Fogh Rasmussen» نسخت وزیر، و دختر نیکش خانم «Pia Kjærsgaard»، رییس حزب مردم «Dansk Folkeparti»، شهرت جهانی پیدا کرده است.

چه فرق می کند شهرت از کدام را بدست می آید...؟ خدا آدم را مشهور بسازد حتی با ریدن در کنار سنگ حجرالاصوت هم اگر شده قبول است. اینجا بیجا نخواهد بود اگر آدم خطاب به مردم دنمارک بگوید: «اگر می خواهید سرزمین تان را طوری که قبل از سال 2001 میلادی بود برای همیشه داشته باشید، اگر می خواهید دنمارک همان دنمارک که سمبول صلح، آرامش، رفاء و آسایش در جهان بود باقی بماند، اجازه ندهید انسان های متعصب و کور دلی مانند نخست وزیر کنونی، رییس و پیروان حزب مردم «Dansk Folkeparti» و انسان های مانند اینها، سرنوشت تان را رقم بزنند. زیرا این گونه طرز تفکرات و سیاست ها، جز ویرانی چیزی دیگری ببار نمی آورد و شما هم شاهد هستید که اینها در طول 5 سال گذشته، دنمارک را در چشم جهانیان به یک کشور وحشی ها مبدل گردانیده و اگر سرنوشت سازان شما در آینده هم همین طیف باشد، سرنوشت دنمارک از سرنوشت افغانستان جنگ زده و سوخته در آتش جنگ و کشورهای مانند آن، بدتر خواهد بود و ویرانی هایش هم بیشتر ـ و ندامت در آن وقت مسلماً سودی نخواهد داشت»!

 

انتشار کاریکاتورها که نتیجتاًً پلیدترین چهره ای از دنمارک را در جهان بنمایش گذاشت، خسارات غیر قابل جبران اقتصادی و پیش آمد جوی جدید سیاسی و تشنجات اخیر، همه و همه دست در دست هم داده، دولت مردان و سیاست مداران کنونی این کشور را که زمام امور را در دست دارند، به آموختن نکات زیر وادار کرده است:

  • دنمارک با این که در لیست کشورهای سرمایه دار حضور دارد، خیلی خیلی کوچک تر از آن بوده که ما «سیاست مداران کنونی» تصور می کردیم!
  • این یک حقیقت غیر قابل انکار بوده که «انسان نباید پایش را از گلیم خویش فراتر کشد»!
  • انسان هر چندی که ضعیف باشد و ضعیف و غریب واقع گردد، فشار را نمی پذیرد و نتیجه فشار برای فشاردهنده همیشه تلخ است! «هدف از پناهندگان است»
  • انسان های که سیاست های متعصبانه و افراط گرایانه را پیشه خود قرار میدهد، در حقیقت سرزمین و کشور خود را ویران می سازد نه از دیگران را!

 این چیزها را سیاست مداران کنونی دنمارک و همفکران شان که اساساً اعضای همان حزب چپ «Venstre»، و حزب مردم بنام «Dansk Folkeparti» هستند، بخوبی پی برده اند اما من بحیث یک انسان که در این سرزمین زندگی می کنم، سخت متأسف هستم که بخاطر عمل زشت و ناسنجیده 10 فیصد انسان های نا اهل و متعصب این جامعه، حیثیت و آبرو 90 فیصد مردم شریف این سرزمین روزانه در آتش خشونت کشیده می شود. من شاهد تمام مسایل هستم و این را بیطرفانه می گویم که 80 تا 90 فیصد مردم دنمارک بی گناه هستند و دارند در گناه یک عده متعصبین و افراط گر می سوزند!

 

من مسلمان هستم، اما دینم میراثی است نه انتخابی

در یک شبی از هفته، که شنبه اش را نمی دانم ـ و می دانم که 27 حوت 1350 بوده، به خانه پدرم به دنیا آمده ام. فردایش که ملاه چمن مرحوم، ملاه قریه ما،  اولین کلمه ای را بگوشم نجوا کرده این بوده که: الله اکبر الله اکبر... یعنی پدرم در همان ساعات اول بدنیا آمدنم دینش را به من به میراث بخشیده. از آن روزگار تا کنون خواسته و نا خواسته مسلمانم ـ گاهی با نماز و گاهی هم بی نماز. گاهی مشکوک و گاهی هم متیقن. گاهی صابر و گاهی هم بی قرار و...

 

زمانی که پیش ملاه در مسجد می رفتم و سواد خواندن و نوشتن را نداشتم، سخت مذهبی بودم و دیوانه وار مسایل مذهبی ام را انجام می دادم. اما بعد ها که به مکتب شاملم کردند و خواندن و نوشتن را یادم دادند، به خواندن و مطالعه کتاب های دینی نذیر «قصص القرآن»، «خدا و پیامبر اسلام»، «نهج البلاغه»، «حمله ای حیدری» «شعر»، «حلیه المتقین» و چندین کتاب دیگر عاشقانه پرداختم. هر قدر بیشتر خواندم و بیشتر پی بردم بهمان اندازه بیشتر کمر قوی مذهبی ام سست گردید و ایمانم کوچید. در پهلوی هر ملاه و سفیر دین که نشستم و سوال کردم، جواب های را دریافتم که دین را در جلو چشمم جعلی و جعلیتر جلوه داد تا اینکه دلم را نه تنها از دین، بلکه از دوغ هم بد کرد. 14 جلد کتاب کوچک و سنگین از آقای شریعتی را خواندم که گفته بودند یکی از روشن ترین مسلمانی است که در هر تاریکی ای می تواند روشنی اندازد، اما بر سستی اعتقادم افزود افزود و افزود و تاریکی ها در ذهنم همان گونه تاریک باقی ماندند! و از کتاب های آقای شریعتی جز ادبیات فوق العاده استادانه، انشاء و املا خیلی قوی، چیزی بیشتری در نیافتم.

 

و حالا اسلام

نمی دانم اسلام چه دینی است که انسان هر چه بیشتر به آن دل بسپرد، بهمان اندازه بیشتر متعصب و افراط گر ببار می آید. انعطاف پذیری، نرمش، گذشت، رحم و ترحم، کمک و دستگیری همه و همه بصورت شعار در این دین پاک سرداده می شوند اما عملاً در سیستم های دیگر مشاهده می گردند. دروغ گفتن، دو چهره داشتن، دوزبانه بودن، روشوت خواری و... امروزه در اسلام به یک «لوگو» و اصل پذیرفته شده تبدیل گردیده است.

 

دین با دانش در تضاد قرار دارد

امام مسلمان ها در دنمارک
Imam Ahmad Abulaban

در ذهن پلید من بحیث یک مسلمان، صدها سوال بی پاسخ وجود دارد. نمی دانم من خیلی احمق هستم که نمی پذیرم یا پاسخ پاسخ دهندگان و سفیران دین خیلی احمقانه و پوچ هستند که هیچ گونه ریشه در منطق که انسان را قناعت دهد، ندارند...؟

 

من به اندازه درک و فهمی که دارم به این نتیجه رسیده ام که دین با دانش در تضاد قرار دارد و انسان در میان این دوتا ایستاده است. انسان هرقدر به سمت دین برود و نزدیک شود، بهمان اندازه از دانش و علم فاصله می گیرد و هر قدر بطرف دانش رو آورد و نزدیک گردد، بهمان اندازه از دین فاصله می گیرد. در هرجایی که مکتب است، علم است، دانش است، معرفت است، دین ضعیف واقع می گردد و در هرجایی که بیسوادی است، جهل است، عقب ماندگی است، دین خود را بهمان اندازه قوی و فربی میابد!

در مناطقی که مردمان شان با سواد هستند و درس خوانده اند، این خطر کمتر وجود دارد که کسی بخاطر دین و مذهب کسی یا کسانی را بقتل برساند ـ یعنی بر مساجد و تجمعات بزرگ مردم حمله کند اما در مناطقی که بیسوادی و جهل حاکم است، هر روز این عمل انجام می شود. از اینجا است که انسان می تواند ادعا کند که دین با دانش در برابر هم قرار دارند. البته نه تنها دین اسلام بلکه هر دین دیگری نیز! در نواحی بلوچستان پاکستان مکتب و مراکز آموزشی اکادمک خیلی کم هستند و بر عکس مساجد و مسایل دینی و مذهبی خیلی قوی و پرقدرت. در پاکستان اکثر روزها حملات تروریستی صورت می گیرد که اکثراً بر مساجد و تجمعات بزرگ مردم حمله می شود و هربار بیش از ده ها کشته بجا میگذارد. وقتی تحقیق صورت می گیرد، 90 فیصد عاملین این حملات از مناطقی هستند که در آن بیسوادی و دین حاکم هستند و از سواد و دانش خبری نیست و اکثر آنها هم کسانی هستند که معتقد هستند که با این کار خود می تواند بهشت را صاحب شود. اگر آنها چنین اعتقاد و باوری نداشته باشند، حاضر نیستند هم خود و هم 50 انسان دیگر را با خود یکجا بقتل برسانند. هر کدام از این انسان ها وقتی با سواد می شود، هم از قتل انسان های دیگر پرهیز می کند و هم خود از دین فاصله می گیرد.

بطور مثال در ایران حملات تروریستی ای که بر مبنای اعتقاد باشد، کمتر صورت می گیرد چون جامعه ایران از لحاظ سطح تحصل و سواد با جوامع چون پاکستان و افغانستان فرق دارد و اکثریت مطلق مردم ایران باسواد هستند و به همین ترتیب ده ها مثال دیگر...!

 

دین یگانه ایلیمنتی است در جهان که شماره 2 ندارد!

شاید بیشتر از هزار دین و مذهبی در این دنیا وجود داشته باشند که هر کدام خود را پاکترین، بهترین، شایسته ترین و اصل ترین و از طرف خدا و ساخته شده در دست او می داند و پیرو هر دینی مسلماً معتقد است که دین و مذهبی که او به آن گراییده، در درجه اول قرار دارد و اگر شخص روزی باور کند که دینش در ردیف دوم موقعیت دارد، در همان روز آن دین را ترک کرده به دین دیگری می گراید و یا شاید هم بی دین بماند. این هم به اساس هیچ منطقی نمی تواند قابل قبول باشد که تمام ادیان شماره 1 هستند و شماره 2 هیچ ندارند. اولاً چرا باید این همه دین وجود داشته باشند و نیازی هم نیست که این همه دین از طرف «یک خدا» ساخته شده و به وجود بیایند. ما اگر تعدادی از ادیان موجود در کره زمین را رد کنیم درست، اما ما مسلمان ها بر اساس قرآن، چهار دین را حد اقل ساخته خدا می دانیم و آنها را قبول داریم و پیامبران شان را هم پیامبر خدا می دانیم. از اینجا چند چیز استنباط می شوند اینگونه که یا ادیان ساخته خدا نیست و یا خدا آنگونه که ما او را می شناسیم نمی باشد ـ به چند دلیل:

  • قبل از همه فراموش نکنیم که حضرت محمد گفته که آیات قرآن گفته های خود او نیست بلکه همه آنچه که در قرآن آمده، احکام خدا هستند که صرفاً توسط «بدست» او برای بشر فرستاده شده اند. در قرآن چند چیز خیلی روشن است:
    1. خدا رشد نمی کند ـ سهو و خطا نمی کند ـ چیزی را ناقص نمی سازد و ...
    2. یک زره، یعنی یک «اتم» هم بدون حکم و خواست خدا از جا تکان نمی خورد ـ به این مفهوم که در هر حرکتی اراده خدا است و خدا خواسته است که حرکتی صورت گرفته است! به عبارت دیگر: اگر من نماز می خوانم در آن اراده خدا وجود دارد و اگر برعکس نمی خواهم بخوانم هم بی خواست و اراده خدا نیست و به همین ترتیب هزار مثال دیگر!
  • در قرآن بصورت خیلی روشن و مشخص ذکر شده است که دین مسیحیت و عیسویت و.. ـ یعنی تورات، زبور، انجیل و قرآن همه ساخته خدا هستند و خدا آنها را برای بشریت فرستاده اند. به این معنی که این سه دین قبل از اسلام هم ساخت خدا هستند و پیامبران شان هم پیامبر خدا.

حالا سوال اساسی اینجا است: در صورتیکه دین مسیحیت وجود داشته، چرا دینی دیگری بنام اسلام ساخته شده و چرا این دین را مکمل ادیان خوانده؟ اگر این دین مکمل است یعنی «تکمیل کننده یا تکمیل شده»، پس نا تکمیل و ناقص آن کدام بوده و اگر ناتکمیل بوده چرا؟ در حالی که خدا چیزی را ناقص و نا تکمیل نمی سازد! اگر گیرم که ادیان قبل از اسلام انحراف شده باشند، بازم هم چرا...؟! در صورتیکه یک زره هم بدون حکم خدا از جایش تکان نمی خورده پس انحراف ادیان قبل از اسلام چگونه ممکن است بدون حکم و اراده خدا باشد؟!

 

انسان ها چیزی را می سازد و بعد ها که از لحاظ فکری رشد کردند، باز هم همان چیز را جدیدتر و مدرن تر می سازد مثلاً ویندوز 98، 2000، Windows XP و غیره که هرکدام به اساس نیاز زمان ساخته شده و رشد و تکامل را در انسان ها نشان می دهد. انسان موجودی است که رشد می کند، «هم رشد فزیکی و هم فکری» تکامل می کند، جلو می رود، به عقب بر می گردد و... اما طبق آنچه که در قرآن آمده، خدا اینگونه نباشد باشد و چیزهای که در سطور بالا ذکر شده اند، مشخصاً هم سهو و خطا و هم رشد و تغییر را در یک شخص یا یک چیز نشان می دهد که انکار از آن به هیچ وجه نمی تواند قابل توجیه باشد. اینجا انسان می ماند که چکار کند، به کدام یک معتقد باشد... بهر حال امیدوارم دوست عاقلی پیدا شود و این مشکل برای من حل کند.

 

 

ادامه این نبشته را برای تان اینجا نشر خواهم کرد در صورتیکه ببینم ممکن است...

 

 

نظرات 84 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:55 http://qorood.blogsky.com

سلام آقای پیمان. این نوشته است از دلم بود و خیلی جالب توضیح دادی. از این رو با شما کاملا موافقم و دیگر اینکه اولین کسی هستم که به این نوشته نظر میدهم. منتظر ادامه ی آن هستم.

آرزوی موفقیت

نظری سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:59

سلام آقای پیمان.
با نظرات ات موافقم خیلی بجا و منطقی بود
منتظر ادامه نوشته هایت هستم موفق باشی

محمد چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 http://qorood.blogsky.com

سلام آقای پیمان. ادامه ی مطلب را هم خواندم اما جواب این سوال را نمیدانم که چرا دین هایی که پیش از دین اسلام آمده کامل خوانده نشده.... شاید مرجع تقلید بهتر جواب را بداند

سبیده چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 19:53 http://www.sapida.blogfa.com

خیلی دور دراز نوشته اید،زحمت کشیده اید و ارزش خواندش را هم حتما دارد کاش الان چشم هایم مرا یاری میکردند که مطلب تان را می خواندم...به زودی خواهم خوان و الان معذورم...من هم مطلب جدید دارم </(

حقیقت گو چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 20:05

اینرا در یک جایی خواندم. جالب است . اگر چه کسانی که در سی سال گذشته در ایران زندگی کرده اند، از شرایط بد اقلیت ها بخصوص اهل سنت آن کشور آگاهی زیادی دارند. با وجود آن بی جا نیست که شما دوستان عزیز هم آنرا از مدنظر بگذرانید. مخصوصآ کسانی که ، مثلآ از ظلم و یا محروم بودن اقلیت ها در افغانستان از حقوق حقه شان ادعا های غلط و دروغ می نمایند: أهل سنت ایران که تقریبا یک بر سه جامعه ایران را تشکیل میدهند از قومیت هاى متعدد ایران مثل کرد ها ، ترکمن ها ، بلوچ ها ، عرب ها و غیره که از سرخس تا بیرجند و بلوچستان و سراسر مرزهاى اطرف ایران زندگی دارند و این برعلاوه اقلیت هاى سنى مذهبى است که در همهء شهرهاى بزرگ ایران وجود دارند، لیکن با وجود مساحت وسیع مناطق سنى نشین و با اینکه از نظر جمعیت دومین جمعیت ایران بعد از شیعیان میباشند نه حق شراکت در سرنوشت خود را در این نظام فرقه گرا دارند و نه یک نفر وزیر و یا سفیر و یا مقام عالى رتبه ای در دولت دارند.
در تهرانى که مسیحیان ویهودیان و هندوها وسیک ها ده ها کلیسا و کنشت و بت خانه دارند، اهل تسنن با وجودیکه تعداد شان بیشتر از مجموع اقلیت هاى دینى جمعآ میباشد از بناى یک مقبره و یا یک مسجد محقر براى نمازهاى پنجگانه و جمعه خود محروم هستند و به ناچارى در این و یا آن سفارت میروند تا نماز جمعء خود را ادا کنند. در شهر هاى دیگرى که شیعیان در اکثریت میباشند وضعیت از این نیز بدتر میباشد و خراب کردن مساجد از جمله مسجد جامع اهل سنت بنام شیخ فیض در مشهد بدستور آقاى خامنئی در سال 1994 نمونه اى از آن میباشد. این علاوه بر ستم ها و ظلم هایى است که از طرف این ر ژیم فرقه گرا و خونریز بر اهل سنت ایران بعد از انقلاب اسلامی اش گذشته است که خراب کردن و یا بستن و یا تصرف مساجد متعدد و مدارس دینى در مناطق سنى نشین و یا کشتن و ترور کردن علماء و صالحان و نیکان و متنفذان و دعوتگران اهل سنت در داخل و یا خارج از کشور یکى از سیاست هاى ثابت این نظام بوده و است.

نصرت پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:32

هندرید پرسینت رایت پیمان جان زنده باشی و موفق

غزنوی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:55

سلام پیمان عزیز : نبشته ای دور ودرازت را خواندم به جا نوشته بودی . اگر مصروفیت زیاد نداشتید در رابطه با واکنش های که حزب اختلاف دانمارک در رابطه با نشر کاریکاتور ها که در مقابل حزب مردم یا حزب حاکم از خود نشان داده است چیزی بنویسید تا شود که حقیقت نود درصد دیگر هم که از عقل کار می گیرند روشن شود.

حبیب پیمان پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:31

تمام دوستان عزیزی که پیام نوشته اند و نظر داده اند، سلام و احترام.

بلی آقای غزوی، از واکنشهای مردم دنمارک که از انتشار کاریکاتورها توسط روزنامه یولندس پوست ناراض هستند و این عمل را یک عمل احمقانه خوانده اند، برایت خواهم نوشت، اما تا نوبتش برسد، شما حوصله تان را از دست ندهید...

شاد و موفق باشید!

حبیب پیمان پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:38

فراموش کردم به پاسخ آقای حقیقتگو بنویسم که دیگر کجایش خوب است و درست است و منصفانه و منطقی است که آنجایش باشد که شما گفته اید.

میگه از شتر سوال کردند که بار بردن در راه سراشیبی آسان است یا سربالایی، گفت: رنگ هردوی شه نبیبی!

امیدوارم نظرم را درک کرده باشی!

تقی بختیاری پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 http://www.sorkhbidag.blogsky.com/

درود بر پیمان عزیز.
یک دنیا مسله دارد این نوشته ات. برخی مقوله های دینی مفاهیم خاصی اند که ظرافت و باریکی هایی دارد و چه بسا که از همین مجاری جفا های زیاد بر آن دین و پیروانش رفته است.مثلا همین قضا وقدر که شما از آن یاد آور شده اید. از نظر من تحلیل و نقد مذهب برای ما ( که یا ارثی یا هم اختیاری اهل این دین هستیم) صرفا در سطح بیرونی و در لایه های مماس با زندگی روزمره ما مجاز و مقدور است، زیرا ما بر علوم دینی احاطه لازم را هنوز نداریم. اما دین بعنوان یک واقعیت موجود در جامعه امروزی ما و شما را در حوزه برخورد ها و روابط مان با سایر انسانها به چالش های جدی فرا خوانده است. من فکر میکنم این باور های ما است که در ذیل روابط بشری و معرفت انسانی تغییر میکنندو صرفا صورت عینی ادیان را دستخوش انحرافات میسازد نه اصول و جوهر ذاتی دین که همه یکی و ثابت اند. این انحراف به حدیست که امروزه سنگ محمدرا بن لادن ها به سینه میزنند و تاج عیسی را که خاری بیش نبود در هیات کلاه نعلبکی مانند پاپ به 12 میلیون دالر حراج میکنند. نیاز به آوردن دید جدید از همین جاست. تاریخ را ببین چرا وقتی ستاره یک دین به افول نشست دین دیگری آمد. این مسله بسیار مهمیست که برای ما مینمایاند که بشر ذاتا محتاج این مهم بوده است والا بعد از یکی دوبار شاید بر این روال ادامه نمیداد.
حدیث است که علم کم آدم را از دین دور میسازد اما علم زیاد دوباره نیاز دین داری را در انسان بسان آتش بر میافروزد.

جاسم پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:48

اقای پیمان سلام جالب بود نوشته ات بارکلا. ولی یک مقدار در هم بود نمی دانم چرا تا حدی زیاد در عالم غرب گم شده ای؟ بگفته جلال ال احمد زیادی غرب زده شده ای. در حالی که از کویر سوزان شرق به دنیا امده ای با چشم دل در عالم اقبال وشخصیت های فکری ودینی شرق برو تا نیاز های فکریت حل گردد.

جاسمه پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 14:27

آفرین آقای جاسم! جواب خیلی دندان شکنی داده ای برای آقای پیمان و دیگر غرب زده ها ، مانند سایر ملاه ها و بهمان سبک همیشگی. درود بر توباد! از مدافعین دین همین یک جواب بود، است و خواهد بود!

محمد پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:41

نمی دانم که چرا دین را فقط در دم ملا می چسپانید در حالی که تمام تان در درون خود دیندار می باشید دین دنیای درونی خود تان است. بنظرم اگر خر نباشد پالان معنا ندارد پس تو هستی که دین معنا پیدا می کند.

حمعه پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 18:10 http://jaghurijoma.com

ازقدیم دانشمند فرانسوی فرموده که درباره سه حیز وقت تان رانکیرید.۱ سیاست ۲ دین ۳ آخرت یاخدا که دراین موارد هرکسی حیزی برای کفتن دارد.

هزاره پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:20

سلام آقای پیمان
نوشته ی تان را خواندم ، واقعا سوالاتی خیلی زیادی است این که همه چیز به اراده خداوند است همه چیز که نماز بخوانی یا نخوانی ، قتل انجام دهی....کاملا اشتباه است چون خداوند انسان را کاملاخود مختار آفریده اگرآن طورمی بود که همه چیز را خداوند خودش انجام دهد ان همه انسان ها را روزانه قتل عام کند پس این که می گویند خداوند عادل است چه شد؟و همچنان این که چرا همان اول دین را کامل خلق نکرد به این خاطر که پله پله بالا باید آمد آن زمان انسان ها از آن بیشتر توانایی برداشتش را نداشتند.شما چرا یکباره در صنف دوازده نرفتید یا به دانشگاه ،پس بناً باید پله پله بالا رفت.شما که توانایی و قدرت درک کتاب های شرعتی را نداشتید نباید می خواندید حتماً عقل شما این توانایی را نداشته که نوشته های او را درک کنی...انشاالله که از این وسواس و این گمراهی خارج شوی.موفق باشی.

ناصری پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:24 http://majiri.blogfa.com

سلام علیکم، شما را به خواندن مطلب جدید دعوت می کنم.

عاکف جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:09 http://www.roodkhooneh.blogfa.com

با درود
بیان بی پرده ی شما چالش درونی انسانهای درداگاه است که میلیونها نفر حتی شهامت طرح آن را هم ندارند و چیزی را می پذیرند که بدان متمایل نیستند و از چیزی که بدان تعلق خاطر دارند محروم هستند.ایزد هستی بخش نگهدارتان
عاکف

حبیب پیمان جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:08

آقای هزاره سلام و چه خوب بود که نامت را می نوشتید!

بلی شما کاملاْ آدم دانایی هستید و جواب خیلی منطقی ای نوشته اید که آدم را قناعت می دهد. خدا خیرت دهد. فرق نمی کند، چون محکوم کردن بجای پاسخ سوال، چیزی نوی نیست در اسلام که ما با آن آشنایی نداشته باشیم. این پاسخ را هم اتفاقاْ ما بمیراث گرفته ایم، یعنی مانند دین ما میراثی است نه فکری. اگر شما به این فکر هستید که من از دین برگشته ام، فکری اشتباهی کرده اید. من بخدا شاید خیلی معتقد تر از خودت باشم و مطمیینم که هستم زیرا از زاویه ای که شما خدا را می شناسید، فرق دارد با زاویه ای که من او را پذیرفته ام.

اعتقاد من این است که خدا چیزی را نمی سازد، اگر می سازد خوب می سازد و بی عیب و نقص! مانند تو، مانند من، مانند کره زمین، مانند آفتاب، مانند مهتاب، مانند سایر ایلیمنت های طبیعت و... که در هیچ یک از این چیزها نمی توانی جعلی را بیابی و نقصی را پیدا کنی! در صورتی که خدا از رک گردن هر زنده جانی به او نزدیک تر باشد، فکر نمی کنم به کمک یک انسان نیازمند شود و او را...

من بعد از این از آنچه که شما به من آموخته اید، استفاده می کنم و پله پله بالا می روم، اما افسوس که دیگر پله ها تمام شده اند... و ما تا هنوز در حرکت هستیم!

[ بدون نام ] جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:18

برادر محترم حبیب پیمان سلام: امیدوارم که با کم وکاست اندیشه ام شما را ناراحت نکنم. زندگی زیباست که اگر توان درک آن را داشته باشیم, اما با کمال تأسف تا چشم باز کنی همه چیز از دست ما رفته و تنها چیزی که ما را با آن مأنوس میدارد و یا همیشه یار وهم نوایما می شود عمل است. عمل را در دو قسمت تقسیم کرده اند: قسمت اول: کسانی هستند که با عمل آگانه و با شناخت از سر و کله اش که همان جسم خود انسان می باشد وارد حیات و زندگی می شوند, بدین معنی, به قول مولا علی علیه السلام که خوشا به حال آن انسان که بداند از کجا آمده و برای چه خلق شده و آخرین رجوع و پایگاه آخری اش در کجاست. این سه بعد واقعاً عاقلان را وادار می کند که در پیرامون خودش بیندیشد و در باره صفات عالییه ی حیاتش فکر کند. انسان موجودیست متعالی و دارائی خصلت و اندیشه برتر, فلذاست , که انسان این همه آسان آفریده نشده است که بدون انجام رسالت رخت بر بندد و برود. تمایوز ما با حیوان همین است که خدای بزرگ به ما عقل و خرد داده است واین عطای خداوندی که همان عقل و خرد باشد, ما را مسووُل می سازد که درک کنیم , جستجو نمایم و بدانیم که چکاره هستیم و علت آفرینیش ما در چیست. انسان دارائی عقل هست و عقلمندان متفکر همه آنچه را که با دید چشــــــــــــــمی می بینند را وسیله کوبیدن این آن قرار نه می دهد بدون قضاوت قضا و قدر را محکوم نه می کند, انسان عاقل در پیرامون قرآن عمیق می اندیشد و در همه ابعادش فکر می کند, اول تمام قرآن را زیرو رو می کند, نه یک بار و نه چند بار, اما بعد از مطالعه عمیق در پیرامون خلقت خودش در قرآن, اگر به تعالی رسید ,نظر خویش را آن هم با دغدغه فکری بیان میدارد, چرا با دغدغه فکری ؟ زیراکه قرآن پژوهان و دانشمندان ممکین از ما و من مطالب را بهتر بداند.
و اما قسمت دوم : کسانی هستند که هستند, حتی صفات انسانی شان یک زمان از صفات حیوانی هم پاینتراست. مانند ارو پائیها که هم وغم شان آن می باشد که لذت ببرند ولو با عمل پست تر از حیوان . پول ، مادیات ، زور و قدرت ، شهوات نفسی مانند آمیزش مردان با مردان و زنان با زنان و امثالهم. اگر یک زمان انسان دچار بی خبری شد دیگر همه چیز برای او یکسان است و لو اگر به ظاهر دارای دانش فنی هم باشد , جنایتهای کلان را دانشمندان یک بعدی همیشه با علم انجام میدهند. این از اروپائیهای شما. اما علامه اقبال لاهوری با بزرگ شدن در اروپا و با پایان تحصیلش در غرب , این موضوع را بیان داشت که اگر در غرب بمانم درنده ی بیش نخواهم شد. وی دوری از اروپا را ترجیح داد زیرا میدانست که پایان کار اروپا به کجا می انجامد.
اما از شرقیهای نادان ما نیز خدا تو را در امان بدارد. البته همه یکسان نیست, عالمان دور اندیش و شخصیتهای بزرگ در شرق وجود داشته اند که البته بعضی هایشان را غربیها سر به نسیت کرده اند , ولی اکثریت کسانی اند که بدون درک از حقیقت جسمانی و روحانی خودش ( بهشت غوالمه ) را وسیله ساخته و با گرفتن نفس بندگان خدا راهی بیشت را جستجو می کنند, و روانه ی بهشت هستند. در حالیکه نفس انسان در نزد خدا محترم و از اهمیت برخوردار است , جز کسانیکه با حیات دیگران با خیانت بازی می کنند ممکین خدا از آنها نگذرند. ولی برادر عزیز دعا کن که خدا انسان را دچار غفلت نکند. اگر غافل شدیم هم به دریای بی نوائی غرب غرق خواهیم شد و هم درلجن کوه پایهای شرق مدفون خواهیم گشت. پس بهترین دوری از غفلت می باشد, بیا که باهم به دنبال حقیقت گام برداریم تا باشد که بدون ریا و خود خواهی برای بیداری قوم خویش در سایه دانش و علم آمیخته با ایمان وارد خدمت شویم. هزاره ها مسلمانند و صادق و خیلی خوب هم از خواب بیدار می شوند که اگر کمر همّت برای بیداری شان بیبندیم. وسلام : روف اللهاری هزاره جات

روف اللهیاری جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:20 http://www.geocities.jp/af2jaghuri/

بد نیست که ویلاک صدای هزاره جات بخوانید و نظر دهید
http://www.geocities.jp/af2jaghuri/

روف اللهیاری جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:02 http://www.geocities.jp/af2jaghuri/

بعضی کلمه در نوشتار پاین باقی مانده است که امید وارم دوستان عفوه نمایند : روف اللهیاری از هزاره جات افغانستان

فاطمه جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:01

برادر نهایت گرامی پیمان عزیز درود بر شما!
مضمون خوب و دلجسب تان را خواندم واقعا که درددلم ویا مشکل اصلی مرا نویشته اید. من نیز عین مطلب را اما با عنوان که جرااسلام بادموکراسی مخالف است در اکثر وبلاک ها نویشتم اما متاسفانه مطلب راتا اخر نخوانده پاک کردن که تنها از دختر ۴۲۰ متشکرم که انرا در محضر عمومی قرارداده اما هیجکس نظر نداده اند.
در رابطه به تائیدنویشته شما میخواهم بیفزایم که اسلام نه تنها متعصب و افراط گرا بلکه منافع مارا در خطر انداخته است.به دلیل اینکه با آزادی، مردمسالاری، حقوق بشر در تضاد است، مروج تروریسم و اندیشه کشی و اختناق است،
مبتنی بر خرافات و مفاهیم غلط و باطل همچون توحید و معاد و نبوت است، عامل فقر فرهنگی و علمی و مادی است.
اسلام بطور جدی با این منافع شخصی و ملی و انسانی در تناقض است، بنابر این، هر انسان انساندوست، اخلاقمدار، آزادیخواهی و طرفدار حقوق بشری اساساً باید مخالف اسلام باشد، و اگر نباشد یا اسلام را نشناخته است و یا اینکه در صداقت او باید بسیار شک کرد. از این گذشته دنیای امروز دنیای جادوگری و موهوم پرستی و خرافات نیست، دنیای امروز دنیای خردگراییست خردگرایی یعنی اصالت عقل را پذیرفتن. یعنی هر آنچه با عقلانیت در تضاد است را نپذیرفتن و قبول کردن مفاهیم و معانی تنها در صورتی که بتوانند از فیلتر عقلانیت با موفقیت عبور کنند. خردگرایی در مقابل دین خویی و ایمان تعریف میشود. خردگرایان همیشه حاضر هستند تا عقاید گذشته خود را کنار بگذارند و عقاید جدیدی را قبول کنند. خردگرایان همان هوشیارانی هستند که از حمال عقاید و رسوم کهنه بودن به شدت خجالت میکشند. ما باور داریم که دانش و فلسفه امروزی به وضوح نشان میدهند که تصورات انسانهای پیشین در مورد بسیاری از مسائل از جمله، آفرینش، حیات پس از مرگ، وجود خدا ، جن، روح، فرشته، حوری و امام زمان تنها زاییده افکار انسانها بوده اند و واقعیت خارجی ندارند. اما متاسفانه که اشخاص مانند اقای هزاره جات معتقید است که (جنایتهای کلان را دانشمندان یک بعدی همیشه با علم انجام میدهند). تشکر
لطفا وبلاک دختر ۴۲۰ را نیز از نظ مبارکتان بگذرانید.



غرجی جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:55 http://seyasi.blogfa.com

سلام پیمان جان نوشته ای دور و درازت را نخواندم .... یادت هست که خودت از من شکایت کرده بودی که زیاد می نویسم ؟ یعنی دراز می نویسم ....؟ می ایم و کم کم می خوانم

رضا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 http://nawaayney.blogfa.com

انسان اعلا ترین است در موجودات هستی.

هر کسی دورماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش.

دوست پر دانش و غرب دیده اوقات خوشی را برایت آرزومندم در دیار که ده درصد بر نود در ظلم میکنند. یا زورمیگویند. آن دوست بداند که اگر کم زیاد را بخورد آن کم از آن کمهای قوی تر از زیاد هست و بهتر است تا آن زیاد ازبین برود یا برخود آید که خیلی کم زور هست. اگر از بین رفتند هم٬ گورپدرش باید میرفت چونکه رفتنی بود و اگر ماند خود راخواهد یافت. در مکتب ما یک جمله بسیار ارزشمند است که {نه ظلم کن و نه زیرظلم رو ونه شاهد ظلم باش} شما نکات بس گرانبهای را آورده اید در قلم و آن دوست هزاره یا اوغو هم زیباگفته است اما شما گفتید که با ایمانتر از او هستید؟ و خدارا از زاویه دیگری مینگرید که ایشان غافل است از آن دیدگاه! و در نوشته هایت بیان کردید که کتابهای کثیری را خوانده اید مثلا قصص قرآن و غیره وهمچنان گفتید که جز سستی برخود دیگر چیزی ندیدید آری شاید اینطور باشد اما من نمیدانم چند بار خواندید وچه گونه فرا گرفتید که قضاوت کنید بخصوص در مورد قرآن که عالمان اکادمیک دانشگاههای معتبر دنیا چنین جرات بخود نمیدهند که شما داده اید (خارج از جاهلانشان) و به انتقاد آورده اید. شاید شما آنقدر عالم باشید که کتاب بهتر از نهج البلاغه را تحریر کرده اید و ما خبر نداریم ولله که من در یک خطبه اش گیر کرده ام تا بماند تمامش کنم وشاید /ازادی بیان عثر جدید را امتحان میکنید؟. دوست دیگری غرب را در انتقاد گرفته است وخود را پاک مانند آب زلال معرفی کرده است نمی دانم که اوشان در کدام قرن زندگی میکند. و آن یکی (۴۲۰) هم اسمش را فاطمه؟ گزاشته است و از حقوق بشر حرفهای را میزند که ونمی داند که خود حقوقسازان هم در اشتباهاتشان پی برده است که چه خطاهای در آن است. و آمده است که از مکتب اسلام نقد کند نمی دانم اوشان چند کتاب به نشر رسانیده است و درکجای از این کره گرد که همه چیز ها مانند سوزن عیان است چه کاری کاتور های جالبی ومن هم .... نمیگویم که شاید خنده کنید...امممممم. پیمان جان قند (آتیمه شوی) شاید این ارثی باشد و اگر تحقیق شما چیزی دیگری را میدهد به ما هم نشان دهید تا پیروی از شما کنیم.شما گفتید که پله ها به پایان رسیده است آیا این بمعنی این است که شما به مقام آخر رسیده اید یا پرونده ای که نامش را بشرمانده است به کمال رسیده است؟ اگر اینطور هست که وامصیبتا....مادرکجایم.... پس بار وبستره راجمع کنیم وگوروگم شویم..... دوست عزیز وخیلی دلسوزم مرا ببخش از نوشتن فارسی ام چرا که املای خوبی ندارم . مانند دوستان با سواد فارسی کم سواد تر هستم. التماس دعا دارم ازشما.....بدرود..

روف اللهیاری شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:28 http://www.geocities.jp/af2jaghuri/


خواهر محبوب فاطمه, خدا به شما طول عمرهمراه با دانش و علم عطا کند. اعتراض شما را با جان و دل پذیرا هستم ( و گفته ام که جنایتهای کلان را دانشمندان یک بعدی همیشه با علم انجام میدهند ) امّا اگر به حقیقت موضوع بیندیشی و در لابلای اندیشه ات جستجو نمائی در خواهی یافت که من واقعیتها را بیان داشته ام. اگر گفته ام دانشمندان یک بعدی عامل جنایتند, این جمله را میرساند که انسان در زندگی دارای ابعاد مختلیف می باشد که هم زمینه ساز رستگاری اوست وهم زمینه ساز شقاوت برای او.

کسانیکه یک بُعدی می اندیشند و بُعد دیگر قضیه را فراموش می کنند, یقیناً گرفتار زیان و ضرر بوده و ضرر رسان برای دیگران نیز خواهند بود. درباره ی ضرر ها و جنایات منفی اندیشان هم من شاهدم ، هم شما و هم همه ی عاقلان عصر موجود. و اگر امروز جامعه ی بشری دچار تزلزل روحی و عقلی گردیده اند و نظام خانواده و اجتماع روز به روز به انحطاط کشانیده می شوند, نه اینست که فاصله بشر از بُعد روحانی اوست؟ و اگر امروز تحت عنوان دفاع از دیموکراسی خانه و کاشانه مردم را ویران می کنند, و اگر امروز بنام دیموکراسی بر پایه ها و مقدسات یک ونیم ملیارد انسان تجاوز می کنند, آیا نه اینست که بشریت محروم از برکات اخلاق درونی و روحانی گردیده اند؟ ( معنی روحانی همان روح انسان است که از خدا گرفته شده است, اشتبا گرفته نشود) مثلاً شخص شما که برای رسیدن به اهداف مادّی اسلام را زیر سوال می برید و مطالبی را بیان میدارید که در واقع جای تأسف را دارد خودش اندیشه یک بُعدیست.
خواهر محترمه : یک سوال از شما دارم : اگر یک زمان در مقابل آینه بیستی و در سر و کله خویش نگاه نمائی , ولی ناگهان به جهره ژولیده خود مواجه شوی , درآن لحظه آیا آینه را مقصر میدانی که شما را به همان حال که بودی آشکارت ساخت؟ یا اینکه در اصلاح خودت اقدام نموده و پریشانی جسمی خویش را بر طرف می نمائی؟ کدام یک را؟ ولی اسلام آینه می باشد که برای اصلاح روحی و جسمی بشر آمده است و این ما ومنها هستیم که باید بر اساس فطرت بشری دنبال حقیقت دین و خدا پرستی باشیم و مسووُلیت داریم که بدانیم دین یعنی چه؟ , آیا با عقل ژولیده و کمبودات دانش و فکر ناقص و قلم ناتوان می توان اسلام این مکتب مقتدیر الهی را شناخت؟ که هرگز نه.
خواهر عزیزم: آیا معنی و مفهوم توحید ، عدالت و معاد را میدانی ؟ آیا هیچ متوجه شده ی که پایه های دین اسلام بر همین سه اصل استوار است؟ اگر کسی معنی وحدانیت خدا و عدالت الهی و عالم بعد از مرگ را بدانند, میدانند که این نظام مفت آفریده نه شده است.
شما از عقل و عقلگرا سخن به میان آورده اید , و کش فش دنیائی موجود را به عقل نسبت داده اید. در حالیکه عقل رهنمای بشر به سوی خداست و عاقلان کسانی اند که همیشه در همه ی ابعاد زندگی می اندیشند. اما نه میدانی که حرکات ظاهری بشر مربوط به هوش وذکاوت فکری شان می باشد که تقریباً صد در صد یک بُعدی بوده و به خاطر همین هم هست شکست بشریت امروز نیز از همین ناحیه آغاز می شود. بدرود..... روف اللهیاری از هزاره جات

روف اللهیاری شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:14 http://www.geocities.jp/af2jaghuri/

برادر ارجمندم رضا سلام.
دوست دیگری غرب را در انتقاد گرفته است وخود را پاک مانند آب زلال معرفی کرده است نمی دانم که اوشان در کدام قرن زندگی میکند
جمله بالا از شماست.که تقریباً با عدم دقت در نویشته های بنده آن را درج کرده اید. کاش میشد که مسلمانان نیز روی موضوعات و مطالب زندگی و برنامه های اجتماعی با اندیشه باز غور می کردند. بنده ازکوچه زلال که نه تنها عبور نه کرده ام بلکه قداست را نیز در خود نه می بینم . اما یک جمله را باید عرض کرد, که با بودن خویش در جهان غیر اسلام , تازه بدست آورده ام که اسلام یعنی چه؟ و دیموکراسی غربی یعنی چه؟ ولی با دیده دل دریافتم که اسلام منجی بشریت بوده و اگر خواسته باشم که وجود خویش را بشناسم راه جز اسلام نیست که از من آن را تعریف کند که دنبالش هستم و خدا را سپاس گذارم که توفیق شناخت از اسلام را به عنوان یک دین مقتدیر در جهان غیر اسلام به من عنایت نمود.
روف اللهیاری از هزاره جات

صفراحمد شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:28 http://saalam.blogfa.com

سلام پیمان عزیز
قلمت روان باد که چه زیبا به گردش می آید.
اگر ده درصد دانمارکی ها آبروی نود درصد دانمارکی ها را به خطر می اندازد یقینا این ده درصد به زور قدرت سیاسی جامعه را در اختیارنگرفته اند. آرای این نود درصد بلاشک تاثیر داشته است.
به نظر من مهم این است که مردم آن کشور راضی باشند. هر هیات حاکمهء که بتواند برای مردم خود دو چیز: ۱. امنیت ۲. رفاه بیاورد از هر قماشی باشد (تندرو میانه رو کند رو) قابل ستایش است.
و اما در مورد اسلام:
گفتمان اسلامی را که شما در موردش بحث کرده اید آن طور برداشت می شود که دارای پوسته سخت و سفت و نفوذناپذیر است اما واقعا این طور نیست. حوادث کشورهای خاورمیانه بیش از آنکه تحت تاثیر اسلام باشد تحت تاثیر نژاد و قومیت است. (البته نه بطور مطلق بلکه برخی اموزه های اسلامی مترادف با این مقوله تاثیر شدید گذاشته)
در ایران (نسبت به پاکستان و افغانستان)اگر خشونت کم است به خاطر سرکوب های قومی که رضا خان در سال ۱۳۰۰ خورشیدی شروع کرد. سیاست تخت قاپو رضا شاه عامل اصلی در کاهش گرایشات قومی افراطی داشته است. شما اینجا با کاهش نقش یک عامل می بینید که اسلام نیز انعطاف یافته است. پس سنت نقش زیادی دارد.
اما تعدد ادیان
من خودم به شخصه معتقدم که به اندازه انسانها دین وجود دارد. انسان براساس انتظارات خود از دین تفسیر می کند و به آن عمل می کند. هر دینی که احترام به بشریت گذاشت آن دین اسمانی و الهی است.
با عرض تشکر و معذرت.
اگر سری به ما بزدنید خیلی خوشحال خواهم شد.

حبیب پیمان شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:43

آقای یان رضاه، روف الهیاری، صفراحمد فهیمی و تمام دوستان دیگری که لطف کرده اند پیام و نظر نوشته اند، سلام و تشکر از نظریات نیک تان.

یک ضرب المثل داریم که میگه «کاسه چینی صدا می کند، خود صفت خویش ادا می کند». این یک ضرب المثل خیلی خوبی است. از اینرو، من لازم نمی بینم ما در وبلاگ ها همدیگر را متهم به این کنیم که دانش تو کم است از من زیاد است و غیره... تو چیزی را نمی فهمی و من از تو کرده بیشتر می فهمم و از این قبیل چیزها.

وبلاگ، انترنیت، نشریات، تلویزیون و خلاصه هر نوع رسانه «میدیا»، در حقیقت و سیله ای است که ما می توانیم نظرات خود را از آنجا انعکاس دهیم و حرف خود را با مردوم بگوییم. اینکه ما خوب گفته ایم یا نه، گفته های ما منطقی است یا خیر، با سواد هستیم یا بیسواد، سواد کی بیشتر است از کی کمتر است، تماماً قضاوتی است که مردم و خوانندگان بطور اتومات می کنند و هیچ لازم نیست که ما روی آن وقت خود را ضایع کنیم چون اساساً ما نیستیم که قضاوت گفته های خود مان را کنیم. آنچه که از نظر این حقیر پقیر مهم است، این است که ما فرهنگ گفت و شنود را در جامعه خود قوی بسازیم که واقعاً خیلی ضعیف است و این یکی از دلایلی است که جامعه ما از لحاظ فکری رشد آنچنانی نکرده است. به این مهفوم که آزادانه نظر خود را بگوییم و شجاعانه نظر همدیگر را بشنویم. قبول کردیم یا نکردیم، بحث دیگری است اما این جرات را باید داشته باشیم که حرف همدیگر را بشنویم. بقول یک شاعر که می گفت: گپ حق تلخه ترش استه قبول شی مشکله ـ هرچند تلخه مه میگم شنیدون شی گناه نداره.

بطور مثال من از 90 فیصد و 10 فیصد مردم دنمارک صحبت کرده ام و یک تعداد دوستان در نوشته خود طوری وانمود کرده اند که انگار من خیلی نا فهم هستم که چنین نوشته ام. اینجا می خواهم کمی از نوشته ام دفاع کنم اینگونه که:

وقتی یک جامعه برای خود رییس جمهور و نمایندگان پارلمان و غیره انتخاب می کند، به این باور و امید است که نمایندگان منتخب شده شان سیاست های درون و بیرون مرزی خود را طوری دنبال می کنند که تا امروز کرده که مردم روی همان اعتبار به آنها رای داده اند. اما پیش بینی سیاست های فردای یک دولت انتخاب شده برای نه تنها جامعه دنمارک بلکه هر جامعه دیگری آسان نیست و ممکن هم نیست. از اینرو این هیچ وقت نمی تواند دلیلی بر این باشد که تمام مردم دنمارک طرفدار چاپ شدن کاریکاتورهای حضرت محمد بوده و طرفدار شرکت در جنگ با عراق بوده اند. و نیز اینکه من انگار دروغ می گویم بنا به تحلیل آقای صفر احمد فهیمی که 80 تا 90 فیصد مردم دنمارک با سیاست های اخیر دولت این کشور مخالف هستند. شما در عکس می بینید که یک جوان دنمارکی روی سر نخست وزیر دنمارک رنگ ریخته است و این عمل را آن جوان در حالی انجام داده بود که نخست وزیر از سالنی که در آن تصمیم گرفتند که در جنگ عراق شرکت کنند، بیرون می آمد.

من می خواهم از شما سوال کنم که کدام یک تان این جرات را می توانید که اعتراض خود را رو در روی رییس جمهور خود تان یا رییس جمهور کشوری که در آن اقامت دارید، یک کلمه بگویید...؟ اگر نمی توانید چرا...؟ دلیلش چیست؟

یاهو!

رضا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:15 http://nawaaynay.blogfa.com

پیمانجان روشن ممنونم که مارا به این چشم نگاه کردید که ماتورا میکوبیم اما بدان که ازصمیم قلب دوستت دارم اما دیگر نمیگویم من آدرس و نامم را گذاشته ام و خودم که از جنس آدم هستم قسم میخورم که قصد غیر از روشنی در خود دیگر چیزی در دل نداشتم رفتم همین یکبار بود فقط از مهمان داری شما بس سپاسگزارم و آزرده هم نیستم از شما این را از دل میگویم. و دعوت میکنم به خانه این حقیر تا تمام چوب هارا بر سرمن بکوبید سخت خوشهال میشوم وان پیام های تان را عطرگلاب خانه ام قرار میدهم اما برادر صبر داشته باش تا معنای (یاهو) گفتن را
دریابی.....بدرود

خودت میدونی کی هستم شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:46

اول از هر چیز می خواهم بگویم تاریخ تولدتان را که خواندم کاملا مطمئن شدو که ۲۸سال دارید و بر منکرش لعنت که شما حقیقتا ۲۸ سال دارید
در مورد دین هم یک کلمه بگویم که تا آخر عمر یادتان باشد چه شما مسلمان باشید یا نباشید این جمله همیشه یادتان باشد که ((خدا هیچ نیازی به شما ندارد .محمد که درود خداوند بر او و خاندان او باد هیچ نیازی به شما ندارد))
پس با این نتیجه به شما پیشنهاد می کنم که هیچ وقت دعا نکنیدچون فقط وقت خدا را می گیرید.
پیشنهاد دیگرم این است که اصلا دین اسلام را فراموش کنید و کومونیست شوید بهتر است اینگونه حداقل آبروی اسلام حفظ می شود

هیچ کس نمیداند من کی هستم یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:45

خودت میدونی کی هستم جان، خیلی جالب نوشته و خوب پیشنهاد کرده است. آقای پیمان باید کمونیست شوی لطفاْ هاهاهاها شوخی شوخی!

خدمت برادرم «خودت میدونی کی هستم» عرض کنم که خداوند وقت زیاد دارد.... تشویش نداشته باشید.

سپیده یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:29 http://www.sapida.blogfa.com

درآستانه ی جنجال درونی و علمی

صفراحمد یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:39 http://saalam.blogfa.com

سلام پیمان عزیز
ضمن ارزوی موفقیت
در ضعف بیان و برداشتم هیچ شکی ندارم. نمی توانم منظورم را به خوبی بیان کرده و برسانم.
قصد خدای ناکرده ناراحتی شما را نداشتم. راستش این وبلاگها که برای بنده خیلی سازنده و مفید است. قبلا جرات نگاه کردن به هموطنانم را نداشتم اما اینک اندیشه شان را می دانم و با آنها به تبادل نظر می پردازم.
حرف همهء ما یکی است و آن استبداد استبداد استبداد....
استبداد مذهبی (تحمیل مذهب) استبداد فرهنگی (عدم تساهل و تسامح و برتری طلبی قومی) استبداد اقتصادی (خان سالاری) استبداد سیاسی (خودکامگی و فردمحوری) و....
اینها چیزهایی است که از نظر همه هموطنانم در دنیای وب می شنوم و از آن همگی می نالیم.
البته از اینکه خدای نکرده به شخصیت علمی شما توهین شده معذرت خواسته و دست همهء هموطنانم را که اینچنین درد جامعه را به چوبه نقد و داوری می کشند بوسیده و اشک شادی و شوق از دیدگانم سرازیر می کنم.
بنده هیچ ادعایی ندارم. آنطور که یادم می آید از هفت تا ده یازده سالگی در کوهستان های هزارجات برکوچه و چوپان بودم. پس از آن نیز تا اکنون کارگری هستم که در گوشهء ساختمان در عالم غربت با هزاران تحقیر از صبح تا شب سیمان و ماسه و دوغ اب و ملات باغرغره بالا می کشم. شب هنگام نیز خسته از کار روزانه ساعتی را در یک کافی نت خلوت رفته و در دنیا وبلاگ قدم می زنم. و تمام خستگی ام با خواندن مطالب زیبای دوستان که با قلب آمال از درد و صداقت نوشته شده لذت می برم.
مطمئن باشید که من در نوشته های شما جز صداقت و چاره اندیشی برای دردهایی که می کشیم نمی بینم.
با عرض معذرت
خداحافظ

حامد یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:53

خیلی عالی موفق باشید

حبیب پیمان یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 15:13 http://habibpaiman.blogsky.com

آقای صفر احمد جان سلام و جهانی سپاس از پیام صمیمانه شما. من از شما و از هیچ کس دیگری گاهی آزرده نمی شوم، این را مطمیین باشید. هدف مشخص من از وب و وبلاگ نویسی این است که ما «نسل حاضر» به حیث انسان های عصر خود تلاش نماییم تا آنچه را که جامعه ما را در قهقرا برده و در این جهان باز و فراخ ما را حقیر ترین حقیر و نوکر ترین نوکر ساخته، برای جامعه و مردم خود بازگو نماییم و روشن کنیم که دیگر فریب نخورند و دیگر خوب زندگی کنند چون آنها هم انسان هستند آنها هم حق دارند زنده باشند و زندگی کنند و از یک زندگی که شایسته انسان است، برخوردار باشند و...

این یک دروغ محض است که می گویند «این دنیا بهشت کافران و دوزخ مؤمنان است»! این شعار مردم ما را بد بخت کرده است و... این دنیا در واقع بهشت عاقلان و دوزخ جاهلان است!

من حقیقتاً به خود می بالم که امروز مردم ما این توانمندی را پیدا کرده اند که در ارتباط به سرنوشت شان حساس باشند، در مورد چیزی نظر بنویسند، نقد کنند و تحلیل کنند و از آنچه که ناراض هستند سخن بگویند و انتقاد کنند و طرفداری کنند و... این خصلت، در حقیقت خصلت انسانی است که زنده است! انسان اگر واقعاً زنده باشد، بایسته است در مورد هرچیزی در پیرامونش حساس باشد و بر هر آنچه که چشمش می بیند، نظارت داشته باشد. معنی واقعی زنده بودن همین است ـ نه اینکه فقط بخورد و بخوابد!

انسان می تواند هرچیز را از دست دهد. پول، دارایی، زندگی رفاء، وطن، آبرو و حیثیت و غیره و غیره... تمام این چیزها می توانند از انسان دور شوند ولی یک چیزی که در ذات انسان هیچ وقت نمی میرد، عاطفه است. شما باور کنید نوشته شما که در مورد خود نوشته اید، مرا بگریه انداخت و بی خود اشک هایم را جاری ساخت. نوشته شما در عین حالی که دنیای از غم و اندوه را بر سر انسان می ریزاند، کوهی از غیرت، عذت، شرف، شهامت و برجستگی فکری شما را برای هر خواننده ای نشان می دهد. از اینرو، من اینجا به وجود انسان های مانند خودت افتخار می کنم و کاش تمام انسان های جامعه ما چنین افکار ریلیستیک می داشتند.

شما برادر من هستید و من هیچ وقت ازت ناراحت و آزرده نمی شوم و برعکس خوشحال می شوم تا نظریات و دیدگاه هایت را بشنوم و بخوانم. به امید روزی که از نزدیک ببینمت!

شاد و همین گونه سرفراز باشی!

حبیب پیمان یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 15:26

رضاه جان قند و تمام دوستان عزیز سلام.

رضاه جان وبلاگت باز نمی شود. می خواستم در وبلاگت بروم و بنویسم که تا توان داری مرا بکوب. جان من از خوشه های «جودر» کرده هم سخت تر است.

بهر صورت دوست دارم خیلی جدی بحث کنیم و جدی باشیم. جدی بحث کردن معنی اش این نیست که از هم دیگر برنجیم. اگر به اساس بحث از همدیگر برنجیم، واعقاْ درست نیست و ضعف مارا نشان می دهد. دوستی های ما در جای خود باقی اند اما بحث ما باید بهمان سبک و سوی که دارد، ادامه داشته باشد.

از اینرو، می خواهم بگویم که قدم هریک تان را در این وبلاگ روی چشمانم استقبال می کنم! این را صادقانه می گویم.

امیدوارم رضاه جان از شوخی هایم تور نخوری!

شاد و موفق باشین!

خودت میدونی کی هستم یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:09

سلام
نمی خواستم مطلبی بنویسم اما این برای آخرین بار است.فضای این وبلاگ به گونه ای بود که غیرت دینی ام ایجاب میکند که از اعتقاداتم پشتیبانی کنم و بی حرمتی به آن را نپذیرم.اول از هرچیز خدمت برادرم (هیچ کس نمی داند من کی هستم ) عرض کنم که شوخی نکردم کاملا جدی گفتم و هم چنین بگویم زیادی ذوق نکن به همان دلیلی که خودت می دانی.
در مورد مطلب(و حالا اسلام) باید بگویم که این مسلمان است که شعار میدهد نه اسلام اگر به ۲۷ سال قبل بر گردیم میبینیم که در گذشته جهانیان خیلی کم دینی به نام اسلام می شناختند و اسلام به حد امروز برای جهانیان مطرح و مسئله ساز نبود اما پس از پیروزی انقلاب ایران و به دنبال آن شکست سیاست های آمریکا در خاور میانه و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی اسلام و ایران به بزرگترین و پر مسئله ساز ترین مشکل جهانی مبدل شد و صراحتا بگویم که اگر انقلاب ایران نبود هنوز هم تا به امروزی نامی از اسلام بدین گونه مطرح نبود. حکومت در ایران اسلا می مطرح شد اما سیاست گذاران در ایران با به کار گیری سپر اسلام به کارهای خلاف اسلام دست زدن و این وسط اسلام بود که بد نام شد.این چیزی است که دکتر احمدی نژاد هم به طور مستقیم و غیر مستقیم اعلام کرد و تا به امروز به خاطر همین گفته هایش در بین سیاست گذاران دشمنان زیادی پیدا کرده است حالا شما بگویید که این اسلام است که شعار میدهد یا مسلمان؟؟؟؟
در مورد مطلب (دین با دانش در تضاد است) باید بگویم که این حرف کاملا غلطی است. به تاریخ که نگاه کنیم می بینیم که بسیاری از دانشمندان مطرح جهان از گروه مسلمانان بودند .به امرور هم که نگاه کنیم باز این حرف غلط از آب در می آید.اگر به پیشرفت های جامعه ای مانند ایران نگاه کنید می بینید که جامعه ای مسلمان با پیشرفت های عظیم در علم صنعت و تکنولوژی با قشری جوان و تحصیل کرده .ایران یک جامعه مسلمان است اما پیشرفتش در علم چشمگیر است و در زمینه های علمی روز به روز به غرب نزدیکتر می شود.تا حدی که چندی از دانشگاه های مهم ایران نظیر دانشگاهای شریف، امیر کبیر، صنعتی اصفهان و...از نظر سطح علمی تقریبا با دانشگاهای غربی برابری میکنند.در ایران فردی تحصیل کرده در رشته مهندسی موتور های جت به نام دکتر خدادای یک تحقیقی که طی ۱۴ سال انجام دادند توانستند درمان بسیاری از بیماری هایی که تا به امروز در جهان هیچ در مانی برایشان پیدا نشده را از روی قرآن پیدا کنند که طی آن چندین سمینار در دانشگاه صنعتی اصفهان تشکیل شد.مشاور برنامه ریزی تحصیلی ام حرف زیبایی می زد می گفت :اگر اسلام نبود دنیا امروز به این پیشرفت نمی رسد چون که غربیان طی جنگ های صلیبی که پایشان به سرزمین مسلمانان باز شد و با الهام از مسلمانان بود که رو به علم آوردن چون در آن زمان و تا هم اکنون هیچ دینی به اندازه ی اسلام به علم و دانش اهمیت نداده بود.یا برای مثال خودم را بگویم در سخت ترین رشته ی دبیرستانی تحصیل می کنم اما هیچ گاه دین مانع پیشرفتم نشده
آیا با این همه باز هم میگویید دین مانع پیشرفت است؟؟من که پیشنهاد می کنم بهتر است بگوییم دین عامل پیشرفت است. بد نیست سری هم به وب سایت دانشگاه صنعتی اصفهان بزنید.
www.iut.ac.ir
و در مورد مطلب آخر :
شما بحث آخر را طوری خاتمه دادید که از آن این استنباط می شود که جهان جبر کامل است و انسان قدرت اختیار ندارد در این باب فقط همین را بگویم که این که خداوند به انسان می فر ماید اگر فلان کار خوب را انجام دهی اداشت بهشت و اگر گناه کنی سزایت دوزخ است خود نشان دهنده اختیار انسان است. بحث جبرو اختیار بحث کاملا یچیده ای است من خود هم که گاهی به آن فکر می کنم نهایتا به جبر می رسم و اختیار نمی بینم اگر تمام فیلسوفان هم گرد هم آیند و در نهایت یا به اختیار مطلق میرسند یا جبر مطلق. مسلمانان این مسئله را با تکیه بر حدیثی از امام صادق برای خود حل کرده اندکه این حدیث بیان می کند که نه جبر است و نه اختیار یک چیزی بین این دو. اما اگر خیلی به فلسفه و بحث جبر و اختیار علاقه مندید بهتر است کتاب های صدر المتالهین شیرازی را مطالعه کنیدیا اگر از فیلسوفان مسلمان خوشتان نمی آید کتاب لذات فلسفه اثر فردریش نیچه را مطالعه کنید.
اما در پایان از یک چیز خیلی تعجب می کنم این مسلمانان هستند که ترور می شوند ولی در نهایت هم خود مسلمانان به عنوان تروریست شناخته می شوند علت چیست را نمی دانم ولی فکر می کنم ادبیات کسانی که می گویند مسلمانان تروریستند ضعیف است و هنوز فرق بین ترور و تروریست را درک نکرده اند .
این که دینتان موروثی است نه اکتثابی باید بگویم این مشکل خو دتان است نه خدا و اسلام چون خداوند هم از بنده ای که بی دلیل اسلام را پذیرفته زیاد خوشش نمی آید
در ضمن ذره را با این ((ذ )) می نویسند

عارف یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 23:06

مطالب نشاط آفرین در این دیار پیام گیر ثبت شده است و همه نویشته های دوستان را خواندم حسادت هم هست و نظافت روح نیر موجود است که البته ۱۰۰ ده درصد حسادت و نود درصد آن روشنای بخش. انترنت این کمال را دارد که افراد را با تمام خصویاتش ظاهر می سازد و امید وارم که این جمله را همه عزیزان بدانند تاکه بر خواسته ها و بیانات شان دقیق شوند. آقای ( که خودت میدانی من کی هستم ) سری به ما هم بزن مطالب شما را بادیده دل می پذیرم

عارف یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 23:08 http://arif.blogsky.com/

ببخشید که آدرس نداده بودم عارف هستم بفرماید

حبیب پیمان دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:34

خودت میدونی کی هستم عزیز سلام و خوشحال می شوم با اینکه... باز کوچک نوازی می کنی و از منی غریب دور افتاده و سرگردان در دیار غربت، احوال می گیری و رهنمایی ام می کنی.

بلی من بخوبی میدانم تو کی هستی. تو کسی هستی که من او را هم دوست دارم و هم احترامش را. تو همان آدمی زرنگی و مهربانی هستی که اگر صد سلی هم به صورتم بزنی، من با لبخندی استقبالش خواهم کرد!

از رهنمای ات ممنون. دیگر زره را «ذره» می نویسم.

به همه سلام بگو و دست آن یکی را از جانب من ببوس!

رضا دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:12 http://nawaayney.blogfa.com

قرآن سوره حج آیه (5)

۵ _ اى مردم، اگر درباره برانگیخته شدن کوچکترین شکى دارید، (بیاد آورید که) ما شما را از خاک آفریدیم و بعد از آن از قطره اى کوچک، که آن به (نطفه) معلقى تبدیل شود، سپس به جنین مبدل گردد که به آن جان داده شود، یا بى جان بماند. ما اینچنین چیزها را برایتان واضح مى کنیم. ما براى دوره اى معین شده آنچه را که بخواهیم در رحم ها قرار مى دهیم. سپس شما را بصورت طفلى بیرون مى آوریم، بعد از آن شما به بلوغ فکرى مى رسید. در حالیکه بعضى از شما در جوانى میمرند، بعضى دیگر تا بدترین سنین زندگى مى کنند، فقط براى اینکه بفهمند که بیش از حد خاصى نمى توان کسب علم نمود. همچنین، زمین مرده را نگاه کن، سپس بمحض اینکه بر آن آب فرو فرستیم زنده مى شود و انواع گیاهان زیبا را مى رویاند.

(من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو)

سلام ودرود پیمان صاحب وبلاگ و تمام دوستان نبرد گر. پیمان جان ما در عصر تکامل هستیم و باید به همدیگر گوش دهیم چرا که همه عاجز از دانش پشت پرده هستیم وفقط از اسلام تفصیر این آقا و آن اقا را دیده ایم. همانطور که خود شما عرض کردید ما تقلید میکنیم و بر خود اجبار میگیریم اگر از اختیار بگوئیم در دماغ آقایان که خویش را در خط مقدم و نمایندگان ولایت میبینند ٬ دیگر انسانهارا کافر میشمارند٬ خود را آب زلال میبینند و دیگران را نجس قلم داد میکنند ٬ خود را اسلام ناب معرفی میکنند و دیگر ران را در چشم شان مشرک میبینند وکلمه انسان را از آن خود میدانند و دیگران را نجس تر از حیوانات مینگرند. غرب را از شرق جدا میبیند و خود در همان غرب پناه می آورد یا از ترس مردن یا برای بهتر زیستن تا در امان بماند و غرب را شیطان صفت توصیف میکنند چشمانش را کور میگیرد ازینکه همان غربیهابود کهتوسط انها ایشان خویشرا بهتر شناخت، نمکدان را بعداز استفاده میشکنند.

و قرآن که از جانب خداوند کتاب مقدس قانون است آن را فقط برای مرده ها میخوانند و آن هم به عربی اگر پرسی ک سوره (حمد) را ترجمه کن او نشاید کلمه از انرا بتواند ترجمه وتفصیر کند. آره ای دوست چه زیبا فرمودید که ما را بزرگان مان به تقلید فرامیخوانند و تحقیق را برما مکروه مینگرند و اگر گوئیم که دیگر تقلید نمیکنم مارا کافر میبینند و به نمایگی از خدا امر کشتن صادر میکنند.

اصلا ما قرآن را فراموش کردیم که بر ای ما بازبان زنده میگوید که خدا شما انسانهارا از قوم وقبیله های گوناگون خلق کرده است باید هم زیستن را فراگیرید نه در تضاد هم دیگر را بکشید و دیگر میگوید که خداوند مومنان را دوست دارند در هیچ جا نام از مومنان قوم یا دین خاص نیامده است مایم که آنرا ازآن خود میکنیم.

همه این را آگاهیم که در قرن هاضر ما بطرف پلورالیزم گرائی میرویم و این درست همان دوران که محمد (ص) در کنار یهودیان و ناصریان می زیست وخود در پیش یک زن بایهودی امرار معاش میکرد آن خود نوع از پلورال زیستن است که بعضی از دوستان مینویسند که اسلام چنین است و چنان. در پایان اگر ما همزیستن را فرا نگیریم راهی برای تکامل نیست و روبه انقضا میرویم . از دوستان میخواهم بپرسم که چرا اسلام رو به انحطات است؟ از چه زمان این شروع شد؟ این سوال من از آن دسته دوستان است که این کره خاکی را مثل یک ده میبینند نه آنان که کیش خویشرا بزرگتر از افلاک میبیند.

پیمانجان جودر بدن سپاس از دادن اجازه دوباره(اما مولتی ویزا میخواهم)

باقر دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 15:43

سلام پیمان جان
به ما هم بگویید این خوددت میدونی کی هستم و هیچ کس نمیداند من کی هستم چه کسانی هستند

احمد دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 22:47 http://www.parwaaz.blogfa.com

دوست نهایت عزیز ویبلاگ پرواز افکارم آپ دید شد چشم به راه نظرات سازنده شما هستم موفق باشید. بدرود

میران چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 13:11 http://www.golisorkh.blogfa.com

درود بر پیمان عزیز.
در جای خوانده بودم که: کسی که دین دارد عقل ندارد و کسی که عقل دارد دین ندارد. درستی و نا درستی این سخن سر جایش اما وقت که نوشته شما را خواندم احساس کردم که حتما این مطلب را در شب جمعه نوشته باشید چون در این شبها معمولا آ آقای شینواری و آیت الله محسنی مصروف امورات خانواده گی هستند و دگر اندیشان فرصت می یابند که به چیزهای دگر غیر از انچه که مرسوم هستند باندیشند. چون اگر ایشان در وظیفه باشند هیچ کسی نه در داخل و در خارج از افغانستان جر ات این گونه اندیشیدن را دارند که شما نوشته اید. موفق باشید.

کمال کابلی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:04 http://kamalkabuli.persianblog.com

با سلام و آرزوی موفقیت برای شما .

محمد پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 http://qorood.blogsky.com

سلام پیمان. هر روز می آیم اینجا سری می زنم اما ادامه ی این نوشته را نمی بینم
این اولین نوشته ی شماست که ۴۶ نظر دریافت کرده
موفق باشید

مرتضوی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 14:58 http://nowsazei.blogfa.com

سلام ازما هم سر بزنید

دوست پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 17:55

پیمان عزیز سلام ! اسلام در ذات خود ندارد عیبی --هر آنچه عیب است در مسلمانی خود ماست . اگر اسلام را از دید گاه ملا عمر وفر قه وهابیت شان ببینیم .هر آنچه انسان در هر ادیان ومزاهب شان باشند باید از بین بروند . ما بدون علم نه خود رامیشنا سیم ونه خدای خویش را . برای بشترین مردم جامعه کنو نی ما که از علم بهر ه مند نیست . اسلام سنتی ومیراثی است از آبا و اجداد شان . آن هم مسلمان خشک و متحجر ! نه برا ی تو . تو که الحمد ا للله مینو یسی و می سرای . شرایط در کشور ما چنان وارونه شده است . که عقیده اکثر یت مردم ما زیر عقده شده است . از ناروی

حبیب پیمان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:57

دوست عزیز سلام و خوشحالم که دوستانی چون شما دارم.

بلی من با شما موافقم که ما دانش کم داریم و از اینرو است که بسیاری از چیزهایی که خیلی لازم و ضروری اند را، نمی دانیم. به پندار من، ما هر وقت بدانیم که نمی دانیم، دیگر هم دانسته ایم و هم مشکل خود را بصورت نسبی حل کرده ایم!

دیگر اینکه من فکر می کنم انسان یگانه موجودی است که از هر موجود دیگری پاکتر است. البته در صورتیکه چیزی در او نچسپیده باشد. انسان را چیزهایی که به سمت چپ و یا راست می کشاند، عبارت اند از دین و مذهب، رسم و رسومات، عنعنات و سنت ها، زبان ها، خوراک ها، پوشاک ها و غیره و غیره که بعداْ یعنی بعد از پیدایش به او چسپانیده می شوند. این چیزهایی هستند که با انسان یکجا زاییده نمی شوند اما بعداْ به او آموختانیده می شوند و یاد داده می شوند و خورش داده می شوند. از اینرو اگر شعر شما را که در حقیقت یگانه وسیله در دست کسانی بوده که ناتوانی های خود را با آن روپوش می کرده و می کنند، اینطوری نوشته شود خوبتر و بهتر به مصداق می نشیند که:
انسان در ذات خود ندارد عیبی
هرعیبی که هست از راه و طریق ماست!

درحقیقت خود انسان است که تصمیم می گیرد که چگونه باید زندگی کند و انسان است که باید کنجکاوی کند تا به اصل اصول زندگی و راز های نهفته در آن، پی ببرد. بیشتر چه دردسر بدهمت...

در این مورد ازت خواهش می کنم تا نوشته های قبلی امرا تحت عناوین «هدایت کنندگان بدون دانش»، «سه نکته جالب»، «تفاوت های انسان کشتن»، «انسان موجود شناخته نشده» و غیره را بخوانی...

شاد و سرفراز باشی!

محمد جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:55 http://qorood.blogsky.com

ّاهای مرد خدا تا چه وقت منتظر ادام ی این نوشته بمانیم؟؟!!!

امید وارم ناراحت نشی
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد