حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

جنگ سم و دم

جنگ سُم و دُم


خری با گاو گفتا ره چنینش گم نخواهد ماند

ترا این شاخ جفت و نوکرت را سُم نخواهد ماند


بیا با هم بجنگانیم این دو سُم و آن دو شاخ

و گرنه یادی در عالم ز شاخ و سُم نخواهد ماند


چو روباه دید با خود گفت، برخیز و برو ورنه

به گاوش شاخ، خر را سُم ترا این دُم نخواهد ماند


شکایت برد گوسفند بچه ی نزد پلنگ آقا

که از غوغای جنگل خواب در مردُم نخواهد ماند


پلنگش تا که بشنید این پلنگاند همزمان خود را

و گفتا این و آنش تا شب هفتم نخواهد ماند


ملخوارانه وارد شد مار و مور در جنگل

چنانکه گویی در مزرعه اش گندم نخواهد ماند


تمام مار های بیشه گر زایند چنین ماری

بصحرا موش و مُرغ و تخمی از گژدُم نخواهد ماند

مارچ 2002 دنمارک