قره قول پشمی ای که در گوشه هستی پنهانی از نهان میکنی سخنرانی
زیر این قره قول پشمی را من چه دانم تو خود اگر دانی
آب خوشرنگ داخل گیلاس تو مگویش شراب، گو پانی
بوش و کرزی و زلمی و بابا چار یاری شدند و دوست تنبانی
سر گر از درد سر خالی گشت سر ندانش بدان تفدانی
۲۷ سپتامبر ۲۰۰۵ دنمارک |
سر بابا سلامت باشه...!
نادیا جان! چرا کور نماندی! چرا چشم باز کردی و با سواد شدی و شاعر؟! انگار نمی دانستی فرهنگ مردان زن ستیز افغانستان فرهنگ کور پرستی است...؟
بسوخت صد دل افسرده مرگ دیشـبانه تو که خفت تا به دل خاک طبع شاعـــــرانه تو قلم بگـــــــیرم و قاضی شـــــوم و بنویسم که مـــرگ بر کسی کو شعله زد جوانه تو! حبیب ـــــــــــــــــــــــــــــــ ز بس که رانده شد از جام لب تــــرانه من شکست زمزمه در روح شاعــــــــــرانه من
مجوی در سخنم معنی ای نشاط و سرور که مـــــــــــرد در طبقم طبع شاد مانه من
به چشم دفتر من گر ســــتاره می خوانی فســـــــــــــــانه ایست ز رویای بیکرانه من
مپرس عشق که الهام بخش چامه توست بیاد مرگ بود حـــــــــــــــــرف عاشقانه من
بپای گل بن امید رود خـــــــــــــواهم گشت که کار ســــــــــاز نشد اشک دانه دانه من
اگـــــــــــــــرچه دختر شهر قصیده و غـــزلم خـــــــــــــــراب و خام بود شعر ناشیانه من
نهال خودسر من دست باغبان نــشناخت مخـــــــــــــــــــواه جلوه بسیار از جوانه من
و دست و پا و زبان رشــــــته های پولادین بروی لـــــــــــــــوح زمان این بود نشانه من
نادیا انجمن
این شعر دکلمه هم شده است، بشنوید... شعری دکلمه شـده ای دیگری از او اینجا...
عکس، شعر نادیا و اشعار دکلمه شده، از هرات آنلاین برگرفته شده است. |