انسان ؛ موجود شناخته نشده


انسان موجودی عجیبی است. درک واقعیت موجودی بنام انسان و خصلت های نهفته در وجود این موجود کار ساده ای نیست. من شخصاً هر چه در چگونگی و خصوصیات این موجود فکر کرده ام، به همان اندازه از درکش فاصله بیشتر گرفته ام. در این ارتباط چند تا شعر ناقص تحت عنوان « آدمیزاد» برای تان ساخته ام که در ذیل می خوانید، اما منتظر نظرات شما دوستان هستم که یگانه راه حل نه تنها این مسله، بلکه هر معمای دیگری برایم بوده و است.

آدمیزاد

بنازم حکمتت را آدمیزاد
بسر این فطرتت را آدمیزاد
گهی تن را نثار جان نمایی
گهی جان گیری از تن، آدمیزاد

ببوسی گه زالفت برگ رویم
ببری گاهی از نفرت گلویم
ازین حسن ازین عشق ازین کین
بجانم راست گردد تار مویم

بگسلد بند دل نوک تفنگت
چوگیرندم هدف چشم قشنگت
ز آه خون چکان سینه ی من
شود در سینه تسکین دل سنگت

بنازم صفحه ی رایانه ات را
صدا و غُرّش خمپاره ات را
به «استم» شور و مستی های چندت
به «مرگم» جگری صدپاره ات را

بسازی گاه و گه ویران نمایی
بخندانی و گه گریان نمایی
ترا اشرف دهندت نام ایزد
که در دیر دلان جولان نمایی

بیا ای آدمی قدری وفا کن
وفا را پیشه کن ترک جفا کن
تو شیرم داده ای نه گرگ و قاطر
دلم از قید ظلم خود رها کن

مرا در دیر دل دنیا تو باشی
بدنیای عدم عقبی تو باشی
تو باشی یا نباشی، این کی داند
که خونبردار من فردا تو باشی

سپتامبر ۲۰۰۵  دنمارک

تفریح: یک آهنگ پشتو از جاوید شریف

بر شانه مریم سبد سرخ انار است