حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

حبیب پیمان

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های شخص صاحب وبلاگ می باشد!

باور هزاره ها از پدیده رهبری

تذکر: از آنجای که مسایل سیاسی را خوب بلد نیستم و زد و بند های این علم بی پیر را درست نمی دانم، نمی خواستم به آن دست بزنم و اگر دست هم بزنم، باید دستم شسته باشد تا دوستان سیاسی ما ناراحت نگردند؛ اما طاقتم نشد و مطلب زیر را با تمام سر و پا کندگی اش برای تان نوشته ام و امیدوارم طرف توجه تان قرار گیرد.

 

پس منظر تاریخی هزاره ها

هزاره ها ملیتی از ملیت های افغانستان است که بیشتر از دیگران قربانی سیستم خود محوری در سرزمین شان گردیده اند. در طول تاریخ افغانستان، هزاره ها یگانه ملیتی است که به بهانه های مختلف مورد تاخت و تاز قرار گرفته و روی فرهنگ، سنن، عنعنات و... آنها بارها حمله صورت گرفته است. تداوم این روند هیچ وقت به هزاره ها فرصت نداده بود تا قد راست کنند و به کسی یا کسانی از داخل جامعه اش انگیزه رهبری ببخشد ـ چون رهبر اساساً در دامن خود یک ملت پرورش می یابد و تربیه می گردد.

 

پیش آمد واقعه ثور 1357 و سال های بعد از او که افغانستان را به یک « دیگ بی سرپوش» مبدل گردانیده بود، فرصت هرچیز را برای هرکس میسر گردانید. مرد کسی بود که زودتر و چاپلوسانه تر با کشور های ذیدخل در امورات افغانستان و دولت های قدرتمندش تماس برقرار کند و حزب تأسیس کند و اصلحه وارد کند و... تا بتواند در آینده افغانستان مرد اول باشد. در این میان هزاره ها که در گذشته ها بیشتر به فکر دفاع از حملاتی که روی موجودیت فزیکی، آثار تاریخی، میراث های فرهنگی، عنعنات و سنت های اجتماعی و دینی شان صورت می گرفت ـ بود، نیز به تأسیس و تعمیر احزاب پرداختند و به واردات و صادرات آیدیولوژی های مختلف مصروف گردیدند.

 

این را همه می دانند که روند زندگی اجتماعی انسان ها به صورت عادی پیش می رود و در آن گاهی تحولاتی رخ می دهد که این روند را کند و یا سریع می سازد. رهبریت هم یک پدیده است که به صورت یک تحول رخ می دهد. این پدیده معمولاً زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه را گاهی مثبت و گاهی هم منفی، دیگرگون می سازد. بسیار است پدیده رهبری که زندگی سیاسی و اجتماعی جوامع را بخاک یکسان کرده است. اما خیلی کم بوده این پدیده که کشتی طوفان زده یک قوم و ملت را به ساحل نجات رسانیده باشد.

 

رهبریت برای بار اول

عبدالعلی مزاری که اکثریت مطلق هزاره ها او را «بابه» می داند، خود را به صورت پدیده رهبری بروز داد. او در زمان خیلی کوتا، توانست 99 فیصد هزاره ها را زیر یک چتر گرد آورد که کاری بس دشواری بود و هست. به فریاد هایی که او سر داد، هزاره ها کاملاً لبیک گفتند و قاطعانه در کنار او ایستادند و به فرمان او گوش سپردند. حرکت جمعی و ایستادگی قاطعانه ی یک قوم و ملت در کنار یک شخص، ریشه در هیچ چیزی نمی تواند داشته باشد، جز صداقت عمل و اخلاص و ازخود گذری آن شخص ـ که مردم او را رهبر خود می داند. روی همرفته عبدالعلی مزاری خود را نه تنها به حیث رهبر برای هزاره ها اثبات کرد، بلکه تاریخ سیاسی این ملت را در افغانستان بصورت خیلی عالی و معقول دیگرگون نمود و در نهایت خط و راه چگونه زیستن را برای هزاره ها ترسیم کرد و به یک رهبر محبوب القلوب و بابای این ملت تبدیل گردید که خیلی بعید بنظر می رسد که هزاره ها به این زودی ها خاطرات او را از اذهان شان پاک کنند.

 

بدعادتی

بعد از شهادت عبدالعلی مزاری بدست طالبان، عبدالکریم خلیلی و تعداد دیگری از کسانی که در چارچوبه حزب وحدت در کنار عبدالعلی مزاری می لولیدند، لنگی و عبای او را بتن کرد و خود را برای هزاره ها طوری نمایاند که انگار عبدالعلی مزاری نمرده است و جای او به هیچ عنوان خالی نیست! (گفتم که هزاره ها در تاریخ سیاسی شان پدیده ی رهبری ای را که عبدالعلی مزاری برای آنها نشان داد، ندیده بودند و بار اول هم که دیدند، مزاری را دیدند که این مسله هزاره ها را بد عادت کرد. یعنی هزاره ها دیگر از هر کسی که خود خودش را منم می گفت، توقع داشت که مزاری باشد ـ در حالیکه چنین نمی تواند باشد).

 

دقیقاً بیاد دارم زمانیکه هزاره ها برای بار اول چپن و لنگی عبدالعلی مزاری را به تن کریم خلیلی در پوستر ها و فیلم ها دیدند، به او به همان اندازه اعتماد کردند که به مزاری اعتماد کرده بودند. از آنجایکه 80 درصد هزاره ها مطالعه و تحقیق دقیق را از پدیده رهبری نداشتند، نمی دانستند که هر کسی که برای یک مدت در پهلوی رهبر زیسته باشد، نمی تواند بعد از رهبر جای او را پر کند. کریم خلیلی بعد از به وجود آمدن حکومت موقت در کابل، خود را مانند ماری که در فصل بهار خود را از پوستش بیرون می کشد، از میان هزاره ها بیرون کشید و رفت و یکی از چهار پایه چوکی آقای کرزی را بغل کرد. رفتن او از بامیان، منجر به نا امیدی هزراه ها و فقدان یک رهبری مجرب گردید و اعتماد آنها را نیز از او سلب کرد.

 

هزاره ها برای چند مدت هیچ نمی دانستند که مزاری دوم کیست و رهبر شان کدام ـ تا اینکه محمد محقق زمانیکه تمام دروازه های مقام به رویش بسته گردید، یک دفعه ای پیدا شد و شعار داد که: «منم روح مزاری» و شما دیگر بی رهبر نیستید! با این شعار محقق، خون گرم دوباره به رگهای هزاره ها به شدت جریان گرفت تا اندازه ای که موتر حامل محقق از بوسیدن و قطرات اشک شادی پیر مردان و پیر زنان هزاره در غرب کابل، تر گردیده بود. چون هزاره ها، طوری که گفتم، تیز بین نیستند و مطالعه دقیق از یک شخص نمی نمایند و در عین حال خیلی صادق هستند و زود به یک فرد اعتماد می نمایند. از اینرو، به محمد محقق همان اعتماد را کردند که به مزاری و خلیلی کرده بودند.

 

محمد محقق با این حرکتش دو کار عمده را توانست انجام دهد. یکی اینکه به آقای کرزی نشان داد که اگر مرا بحالم در همان وزارت پلان می ماندی، من از قدرت مردمم استفاده نمی کردم و برای آنها مزاری دوم نمی شدم. دوم اینکه کریم خلیلی را در میان هزاره ها، به گوشت خوک مبدل گرداند. این دو کار، پیروزی بزرگی برای محقق به شمار می آمد و نتیجه پیروزی های وی را ما در انتخابات پارلمانی شاهد بودیم؛ و عدم صداقتش نسبت به مردم و اینکه مقام و منصب برایش مهم است ـ نه مردم را، هم در همین پارلمان بی پیر دیدیم.

 

نتیجه گیری

از نظر این حقیر پقیر، هم کریم خلیلی و هم محمد محقق به اندازه ای که در کیسه شان دارند، خوب سیاست می کنند و جوی سیاسی افغانستان را خوب دنبال می کنند و اینکه چکار کنند تا از میدان فوتبال قدرت و مقام بیرون رانده نشوند را، کاملاً بلد اند و می دانند و برای اینگونه کارها خیلی هم زرنگ هستند. اینکه کریم خلیلی بامیان «هزاره» را ترک کرده معاون می شود، اینکه محقق انکار می کند که در جنگ های حزب وحدت خوشبختانه شرکت نداشته و... اینکه بعداً دست آقای سیاف را بوسه ای آبدار می زند و غیره... همه و همه معمول اند و شاید شرایط ایجاب کند ـ اما ما «هزاره ها» در حقیقت بد عادت شده ایم که از هرکس مزاری می خواهیم. فکر می کنم سیاست مداران ما گناه ندارند چون برای آنچه که آرزو دارند، تپ و تلاش می نمایند و حق دارند بحیث یک شهروند تلاش بنمایند، اینجا توقع ما زیاد است. 

          دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه

          هردو همرنگ است، اما این کجا و آن کجا...!

 

یاد بابه مزاری گرامی باد! و شکم آقای خلیلی و محقق پر از نان چرب و جیب شان پر از دالر باد!

 

نظرات 46 + ارسال نظر
نظری چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:36

سلام به آقای پیمان.
تحلیل جالب بود اما چاره چه.............

محمد چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:45 http://qorood.blogsky.com

سلام آقای پیمان
نظر شما را در این مورد این مسله می خواستم.
همان طوری که خود شما می دانید که ما در افغانستان از کلمه هایی استفاده می کنیم که با فارسی متفاوت است. مثلا ما در افغانستان می گوییم :طوی: در صورتی که در فارسی که مربوط به ایرانی ها می شوند می گویند :عروسی:
من نمی دانم که باید جای این کلمات را که در وطن استفاده می کنیم به کلمات فارسی دهیم یا نه به تبلیغ و ترویج آنها بپردازیم؟
شاید الان در اخبار ها در افغانستان همان کلمات فارسی به جای کلمات که در بین مردم اسفاده می شود استفاده شود و شاید هم بر عکس

زنان اذاده افغان پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 http://www.deeba.persianblog.com

باز هم معلمی مشعل روشنی به دست قربانی بی سوادی و نفهمی می شود. برای ادامه مطلب به سایت زنان اذاده افغان مراجعه نمایید. تشکر!

مهرانگیزساحل پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 http://mehrangeez.blogfa.com

حبیب گرامی سلام / به سیاست وارد نیستم ودادوگرفتی باهاش ندارم فقط آمدم تا ادای سلام واحترام بکنم / سال نو مبارک و مبارک وبازهم مبارک باد برتو / مهرانگیزساحل

دریاباری پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 21:35 http://www.dagh.blogsky.com

سلام حبیب جان . خوبی؟ مهر انگیز جان یک خانم است بسیار مهربان چنانکه میدانید اما شما در پیام تان ایشان را - آقای ساحل ... خطاب نموده اید. از آنجا که دوکتور به من توصیه کرده است گپ به دلت نگیر که بیمار می شوی من هم یکراست رفتم به بیرارکم - الهام غرجی -گفتم .! امید تو نیر این گپ را به دلت نگیری.!

داوود دریاباری پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 ساعت 21:44

حبیب جان من هم میخواستم سیاست مداری بیاموزم . نیم کاله ماند.سیاسی نشدم ومداری شدم... روح حضرت بابه مزاری شاد ویادش گرامی باد.! اگر در همان دوعای خیر اخر پس از نام محقق وخلیلی نام بنده را هم اضافه کنی بسیار خوش می شوم . میشه که قبول شود. چون شکمم مثل جیبم خالی است.!

جویا جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:12

سلام . در مورد مزاری خیلی اغراق میکنید .مزاری انچنان که شما گفته اید محبوبیت زیادی نداشت .و دیگر اینکه هیچ کاری که قابل ذکر باشد برای هزاره نکرد اکر کرده مثال بزنید لطفا . به هیچ وجه درایت یک رهبر را نداشت و کشتار افشار کابل هم از بی درایتی ایشان بود من خودم هزاره هستم اما از غلو کردن هزاره ها نا راضی هستم از کاه کوه میسازیم .

alizadah جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:03 http://www.hazarasport.blogfa.com

in hara ma ba jame khanini hazara ezafa me konim khoda khodesh shahid hast wa rohe pake babaye melate hazara baba mazari shahid hast inha royeshan siya khahad shod

محترم آقای جویا سلام و تشکر از اینکه پیام نوشته اید! خوب بود اگر می نوشتید که در کجای این دنیا زندگی می کنید تا بیشتر با هم آشنا می شدیم. به هرحال....

می خواهم نکاتی را برای تان عرض کنم به این ترتیب:

1 ـ عبدالعلی مزاری درایت رهبریت هزاره ها را داشت یا نداشت، برای هزاره ها کاری تنوانست و یا اینکه نتوانست و غیره... همه و همه خیلی روشن و هویدا است که هیچ نیازی به مثال آوردن ندارد. چیزی که در این میان روشن است، این است که او در زمان خودش 99 فیصد مردم را به دنبال آنچه که فکر می کرد، کشاند و شما و دوستان تان که چنین فکر می کنید، شاید بیشتر از 5 فیصد هزاره ها را تشکیل ندهید که اگر از حق نگذریم، 5 فیصد مردم اگر به بیماری ایدز هم مبتلا باشند، مردم آن را در لیست بیماری و آلودگی نمی گیرند در حالیکه بیماری جدی و کشنده ای است. از اینجا معلوم می شود که من از کاه کوه نمی سازم بلکه شما از کوه کاه می سازید!

2 ـ من این را می پذیرم که آیدیولوژی های بسیار خوب و مدرن از چارسوی مرزهای افغانستان به این کشور وارد گردید، اما هیچ کدام نتوانست مردم افغانستان را پیرو خود سازد. این باید برای روشنفکران این سرزمین در مجموع و آیدیالیست های که واردکنندگان اینگونه آیدیولوژی ها بودند و هستند بخصوص، یک سوال بسیار جدی باشد که چرا نتوانستند مردم افغانستان را قناعت دهند. از این رهگذر برای من بحیث یک شهروند افغانستان دو چیز استنباط می شود. اول اینکه مردم افغانستان همه احمق اند. دوم اینکه واردکنندگان آیدیولوژی ها متذکره، توانمندی و درایت آنچه که می خواستند و ادعا می کردند را، نداشته اند و ندارند. اینجا چیزی که روشن است این است که مردم اصل است و ریشه ـ و مردم به هیچ عنوان نمی تواند احمق باشد.

من این حرف ها را که می زنم، طرفداری از مزاری نیست، بلکه پذیرفتن یک سلسله واقعیت های عینی ای است که جهت دهندگان «چپ و راست» و آنانیکه خود را از پیش تازان و واردکنندگان آیدیولوژی های مدرن و جدید برای جامعه ما شمرده و می شمارند، به آن تن نداده اند و از آنها چشم پوشیده اند ـ چون جامعه شناسی دقیق از جامعه خود نداشته اند و همه افراط گر بوده اند. دوم اینکه من اگر دشمن عبدالعلی مزاری هم باشم، نمی گویم که مزاری پلید بود، خایین بود و ... چون با این حرف هایم در حقیقت به اعتقادات مردم بی احترامی می کنم ـ زیرا، به کسی که 90 فیصد مردم او را احترام می گذارد ـ من دشنام می دهم، در حقیقت مردم را دشنام داده ام نه آن شخص را.

3 ـ آیدیولوژی ای که با صاحب خود دفن خاک گردد را، کسی نمی تواند آیدیولوژی سالم بنامت ـ خواه صاحبش به آن به هر دیدی که می نگرد ـ بنگرد! من در عمری کمی که دارم، شاهد برخوردهای ناسالم آیدیالیست های محترمی بوده ام که بر سر تپه خیره سری و افراط ـ شخ و ترنگ ایستاده بوده و سرخم نکرده و توقع داشته که مردم در پیش شان بروند و همیشه به این باور بوده که این مردم خرند ـ هیچ چیزی را نمی فهمند و... و در نهایت او و آیدیولوژی اش را یکجا در همان تپه خیره سری یخ زده و همین مردم بوده که دوباره رفته و هردو را یکجا دفن خاک کرده است. آیدیولوژی باید پیاده شود و تزرق. باید مردم را بدنبال خود بکشاند ـ نه اینکه با خود شخص بخاک دفن گردد.

4 ـ عدم توفق دوستان و حامیان اینگونه آیدیولوژی ها ریشه در این دارد که جامعه اش را آنگونه هست نمی پذیرد. از دروازه وارد خانه نمی شوند ـ از کلکین سر پیش می کنند و صاحبان خانه آنها بجای دزد می گیرند و به سرشان می زنند. ما باید جامعه شناسی دقیق از جامعه خود در قدم اول داشته باشیم. ما هرقدر دانا و باسواد هم که شویم، مقدور نیستیم کاری برای مردم انجام بدهیم تا زمانیکه اول خود را بر مردم نقبولانیم. شخصی که هدف دارد، باید خود را در جامعه انتیگریت کند. توقعش این نباید باشد که جامعه را در خود انتیگریت کند. مردم افغانستان کی هست ـ چه می خواهد ـ این مهم ترین چیزی است که دوستان پیش تاز و مدعی باید بداند و بیآموزد.

ما نور محمد ترکی و مولوی عمر را منباب دو مثال جانانه در این ارتباط داریم. آیدیولوژی که نور محمد ترکی می خواست به مردم افغانستان بقبولاند، هزار برابر ارزشمندتر و سالم تر از آیدیولوژی مولوی عمر بود. اما نورمحمد ترکی مردم افغانستان را در مقابل خود می خیزاند و مولوی عمر به طرفداری خود. این به این خاطر بود که مولوی عمر جامعه شناسی اش از مردم افغانستان دقیق بود و نور محمد ترکی در این باب بی سواد ـ و الا پلان های کاری آقای ترکی، پلان های کاملاً معقولی بود.

امیدوارم این نوشته گوشه از قناعت شما را فراهم آورد و الا شما را بخدای کریم می سپارم!

داوود دریاباری جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 19:41 http://www.dagh.blogsky.com

حبیب جان سلام ودرود به شما. حرمت فراوان تقدیم اندیشه تصور وبرداشت های شما دارم... خیلی خوشجالم که شوخی هایم برایت قابل فهم وهضم اند... قول میدهم که اگر دوعا شما قبول افتد . به دست امده ها را با شما تقسیم میکنم. اما اینکه گفته ای / پس از نماز صبح دوعا میکنم... شک دارم که شما دران محیط سرد وجان گداز پیش از ساعت ۱۲ روز از خواب برخیزید...بهتر که در نماز ظهر دوعا کنید.!

مهرانگیزساحل جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 20:38 http://mehrangeez.blogfa.com

حبیب جان سلام / ازپیامت ممنون / خیلی زیباوجذاب بود / اینکه مرا خانم ویاآقا خطاب میکنی باعث خورسندی بیش ازحدم میگردد وخودرا یک زنی چون مرد دارای شجاعت اراده وتمام خصایل خوبی که درمردهااست احساس میکنم / وچنانچه که میگویند : اینجا زن ومرد یکی است ........./// ازشوخی هات خوشم آمد / شادان باشی / مهر

جویا جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 23:58

سلام . برادر جان نمیدانستم که نظرم شما را عصبانی میکند . من قصد توهین به رهبر شما را نداشتم وندارم و فقط حقیقت را میگویم شما میگوئید 99 فیصد برادر جان من هم هزاره ام و در جای که من زندگی میکنم و مناطقی که میشناسم اصلا مزاری را قبول ندارند شما طبق کدام آمار 99 یا 90 فیصد آمار تهیه نموده اید ؟در حالیکه جمعیت مناطق ما خیلی زیاد است . بلا بدور برادر جان خدا ایدز را به خانه هیچ انسانی نبرد حالا اگر کسی مزاری را به رهبری قبول نداشت باید همچون ایدزی ها به آنها نگریست ؟ من قسم یاد نموده ام که دیگر اسم هزاره را نگیرم و نگویم که هزاره هستم و این نه بخاطر که از هزاره بدم بیاید که به خاطر اینکه از قوم گرایی بیزارم و همه افغانستان را وطن و مردم خود میدانم .و این حرف را به هزاره ها میگویم که با بزرگ نمای و اغراق نمیشود از کاه کوه درست نمود انسان به علم وسواد خود را مطرح مینماید . بفرمائید مزاری در چه رشته ای تخصص داشت و کدام سواد ؟ کدام علم ؟ و..... به دیگر اقوام نگاه کنید کی از قومیت خودش سخن گفته ؟ فقط ما هزاره ها هستیم که هزاره را روی قله قاف نشانده ایم در صورتی که سواد نداریم . جیب خالی . شکم خالی مغز تهی .و .... و دنبال جبران نقائص هم نیستیم اگر کسی هم انتقاد کرد تحمل انتقاد را هم نداریم و فوری بر او میتازیم .آیا زمان قومیت گرایی تمام نشده ؟ کی باید درس بگیریم ؟ ؟؟؟؟؟؟
ضمنا شما بر خلاف حرف خودتان حرف میزنید در مطلب هدایت کننده ها. پس چطور خودتان هدایت کننده ای را رهبر خود میدانید که حتی دیپلم هم ندارد ؟ آنجا او را هدایت کننده بی دانش خطاب مینمائید و اینجا رهبر؟

صفراحمد شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:12 http://saalam.blogfa.com

سلام پیمان عزیز
قلمت پرجوهر و ذهنت پویا باد.
افغانستان سراسر صحنه عجایب و غرایب بوده است.
هزاره ها هم که سرنوشت اش را بیان فرمودید.
اما در مورد مزاری اگر بگوییم رهبر هزاره ها است دروغ گفتیم. من اعتقاد دارم که ایشان رهبر کل جامعه افغانستان است. البته این برداشتم را از دید یک انسان می گویم نه فردی وابسته به یک قوم.
مزاری روح پلورالیسم و تکثرگرایی را در جامعه افغانستان زنده کرد. در نشست های صلح در اسلام آباد می رفت که بار دیگر روح توتالیتارنیسم و تمامیت خواهی از سوی عدهء ایدئولوگ احیاء شود اما مزاری توانست این روحیه را در هم شکسته و تکثرگرایی و قبول همدیگر را در اذهان مردم بیدار کند و رهبران تمامیت خواه را در ذهن مردم منفور و بیگانه جلوه نماید.
مزاری در دوران رهبری و اقتدارش در کابل نشان داد که دیگر زمان کاربرد حربه زور از بین رفته و باید با عقلانیت کارها را پیش برد. و نشان داد که اگر زور را ملاک باشد هیچکس تابع زور نخواهد شد: به ستم کی بتوان همت قومی را کشت
در مورد وقایعی که در پارلمان اتفاق افتاده به نظر من هدف بازی سیاست و دستیبابی به مقاصد سیاسی نبوده بلکه تصویه حساب های شخصی و باندبازی های سابق است.

تنهاترین شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 http://chalipaa.blogsky.com

دوست عزیزم. فکر می کنم که در یک ایغ بستن خلیلی و محقق درست نیست.... محقق را بهتر از خلیلی میدانم

[ بدون نام ] شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:21

آقای جویا سلام و احترام مرا باز هم به بزرگی ات بپذیر!

ما به گفته شما زمانی می توانیم درس بگیریم و بیاموزیم که اول خود را بشناسیم که «کی» هستیم. وقتی خود را شناختیم، تمام کارها آسان می شود.

من یک هزاره هستم و از هزاره بودنم نمی شرمم. و اینکه موجودیت فزیکی ام چنین است، انکار شده نمی توانم.

از نظر من پذیرش و تعدد اقوام، لسان، مذهب و غیره در افغانستان برای مشکل ایجاد نکرده است، بلکه عدم پذیرش و منکر شدن از این چیزها ما را اساساْ دچار مشکلات کرده است. ما زمانی می توانیم مشکل نداشته باشیم در این سرزمین که افغانستان را با آنچه که به روی خاکش وجود دارد، قبول کنیم و بپذیریم. تعدد اقوام، لیسان، کلتور و غیره، به زیبایی اجتماعی میافزاید ـ اینکه زندگی اجتماعی انسان ها دچار مشکل سازد.

آقای جویا انسان ها مختلفند و افکار مختلف دارند و شما می بینید که تفاوت چشمگیری میان طرز تفکر شما و من وجود دارد. چون تفاوت افکار طبیعی است، من با شما هم نظر نیستم.

من شدیداً متنفرم از پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، پشه ای، نورستانی، هندو و خلاصه هر انسان دیگری که از موجودیت و فورم فزیکی خود منکر شود. انسان هرگونه که هست ـ باید بگوید که هستم ـ انکار نکند چون انکار شدن هیچ دردی را دوا نمی کند جز اینکه شک، دو دلی و ملولیت را بوجود بیاورد. من دست پشتون و تاجک و ازبک و هزاره ای را می بوسم و آن ها را برادران اصیل خود می دانم که به پشتون بودن، تاجک بودن، ازبک بودن و هزاره بودن خود افتخار کنند و در نهایت به افغانستانی بودن خود ببالند و بگوید که من افغانی هستم! از سرزمینی هستم و مربوط به ملتی هستم که با تمام فشار فقر و بیچارگی، دست تجاوز را همیشه از آرنج قطع کرده است!

بهر صورت اعتقاد شما پیش من محترم است و من همیشه سرفرازی ات را می خواهم!

نواندیش شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 ساعت 19:45 http://faslirehaie.persianblog.com

پیمان عزیز سلام!
مقاله ات را که از خلوص نیت نسبت به جامعه ء هزاره نوشته بودی ، خواندم و استفاده کردم. اگر فرصت کردید نوشته ء : نقش روشنگران افغانستان را در فصل رهای مطالعه نمایید. در مورد فونت این بار توصیه ء شمارا بکار گرفتم.

حبیب پیمان یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:07 http://habibpaiman.blogsky.com

این پیام را من حبیب برای آقای جویا نوشته ام، و فراموش کردم که نامم را بنویسم.

آقای جویا سلام و احترام مرا باز هم به بزرگی ات بپذیر!

میران یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 14:44 http://http:www.golisorkh.blogfa.com

پیمان عزیز سلام. صد سال زنده باشی و جیب شما هم پر ازکرون باد. کرون هم چیزی بدا نیست.

کما ل کا بلی دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:32 http://kamalkabuli.persianblog.com

سلام پیما ن عزیز . ملتی اگر با آگاهی بیدار نشود ، با قربانی و قهرمان بیدار نمیشود . یک نکته درین معنی گفتیم و همین باشد . میگویند ا نسان ها همه فروشی هستند فقط قیمت ها فرق میکند . ملت هاییکه گله وار به دنبال یکنفر خان و ملا و رهبر رفته اند ، استعمار برای خرید همان یک نفر پول داده و در ملت های آگاه باید برای فرد فرد پول بدهد و تک تک را بخرد . بیا با هم به مردم توانایی در اندیشیدن بدهیم . دستت را صمیمانه میفشارم .

عارف دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:51 http://danishjoyan.blogfa.com

سلام دوست عزیز وگرامی پیمان.

همیشه به نگارخانه ات سر میزنم وتک تک نبشته ها را میخوانم اما تنبلی مجالم نمیدهد چیزکی بنویسم برایت.
سرفراز باشی وشاد.

طنزی سرکنده وپای کنده نوشتم. سر فرصت بخوانید.

عارف دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:53 http://www.arifahmedi.co.uk

یادم رفت آدرس سایت خودم را بنویسم
عارف

محمد دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:02 http://qorood.blogsky.com

سلام آقای پیمان
منطقه ما هم مزاری را قبول ندارند و ندارم و به او توهین هم می کنند. حالا نمی خواهم با اینجا از کشت و خون صحبت کردن پیامم را را برای دیگران تنفر دهنده سازم چون که دلیل ّان توهین به آن مرد کشت و خون است........
موفق باشید

ح. ورسی دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 17:27 http://warasy.blogfa.com

دوست محترم سلام!
عید شما مبارک باشد. اگر علاقه مند بودید یادداشت: سقراط پالایشگر روح انسانی را در وب سخن می توانید بخوانید.

جویا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 23:33

سلام پیمان عزیز . من چند تا سوال از شما پرسیدم و شما نصیحت بار من نمودید . برادر من که گفتم از هزاره بودن شرم ندارم و فقط از قومیت گرایی بدم میاید . این که دیگر جای بحث و نصیحت ندارد . تمنا میکنم دو نظر اول مرا بخوانید و به آنها جواب صریح بدهید .من در اسرالیا شما در دنمارک .از چه هراس دارید؟ من و شما اولین وظیفه مان اینست که کم و کاستی هایمان را بگوییم و از بیسوادی رهبران و ملاها و بقول شما هدایت گران بی دانش دفاع نکنیم راست و حسینی بگوئیم که چه افراد بیسوادی به من و شما دستور میدادند و ما هم چشم وگوش بسته اطاعت میکردیم .اقرار به اشتباه خودمان باعث میشود تا قوت قلب بگیریم .فقط خلاصه و صریح جواب بدهید. متشکرم

رضا(یو کی) سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:21 http://nawaayney.blogfa.com

سلام از غربت. عید فرخنده فربان را بر همه گان مبارک گفته و اوقات نورانی را آرزومندم برای شما دوستان.

امان سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1384 ساعت 16:06 http://aman.blogfa.com

جناب حبیب پیمان عزیز سلام .
عید سعید قربان را حضور حضرت عالی تبریک عرض نموده و روز های
سراسر خوشی و شادمانی برایتان آرزو میکنم . امید وارم عید آینده همه
در وطنمان و در بین خویشان و اقوام این عید سعید را جشن بگیریم . موفق باشید .
ارادتمند امان الله امینی

حبیب چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:06

آقای جویا جواب خلاصه و صریح من برای شما این است که چیزی که مزاری برای ما انجام داد، این بود که دیگر هزاره از خود و فورم فزیکی خود نشرمند. ازاینرو من دیگر نمیشرمم. موفق باشید!

بی نام و نشان چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:50

نمیدانم در ملک کفرا عید گرفتی یانه ؟ اگر گرفتی عیدت برخودت و خانواده ات مبارک . در ضمن اگر سفره انداخته باشی برای عید یک (( بسراغ)) از طرف من هم نوش جانت

از طرف بی نام و نشان و خانواده اش

حمعه چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 ساعت 22:16 http://joma.blogfa.com

سلام،
وب سایت مستقل جاغوری جمعه نهایتاً راه اندازی شد. کم کم جول وپلاس مان راازبلاگفا جمع می کنم. آمدن شمارابه این وب سایت خوش آمد می گویم. لطفاً نظرات تان رادر.موردوب سایت فعلاً دربلاگفادرج فرمایید.

alizadah جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:42 http://www.hazarasport.blogfa.com

jinabi joya jan salam az in ki man farse natawanistam az kolagi mazerat me khaham az nigahe banda shoma aslan hazara nestin chon to tarikhe melate hazara ra moror na karde agar moror me karde hala in chizhaye ahmaqana ra ki to tasawor me koni na mekarde omid waram narahjat na shoda bashi mazari somboli melate hazara hast mazari hargiz az yade melate hazara na mera man yak adame warzish dost hastam ama harfaye ahmaqanet mara narahat karda chon to hazara nesti man ba sarahat me goyam ki to hazara nesti inshallah baz ham meayam

داوود دریاباری جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 19:52 http://www.dagh.blogsky.com

حبیب کجائی؟ زنده ئی؟ بیاد بزکشی هایت افتاده ای...!

عبدالاحد بهرامی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:05

سلام آقای پیمان
واقعا بسیار عالی بود
مزاری کسی بود که هزاره ها برای اولین بار در طول تاریخ توانستند در مقابل استبداد نه بگویند و به همه اعلام کنند که ما هم هستیم مزاری هویت و اسطوره تاریخی هزاره ها است
ولی واقعا ما هزاره ها هیچوقت نتوانسته ایم حق بابه مزاری را درست ادا نماییم حتی من یگ کتاب درست حسابی نتوانستم در موردش پیدا کنم

ولی اقای خلیلی و محقق هر دو برای مقام و موقعیت شخصی خود تلاش میکنند و فقط از عکسهای شهید مزاری سو ء استفاده میکنند مثلی که شامپو تبلیغ میکنند اگر چه من به هر دوی انها به عنوان رهبران هزاره بسیار احترام دارم

عبدالاحد پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:20

و سلام دوباره
تصمیم دارم کتابی در مورد مزاری و شخصیت و هدف و پیام او بنویسم که البته کار بسیار سختی خواهد بود و زمان طولانی را می طلبد و همچنان جامعه باید ظرفیت شنیدن همه حقایق را پیدا کند و انشاالله مصمم هستم و معتقد ام که از نگفتن ها چیزی حل نمی شود باید گفت و همه چیز را باید گفت ولی برای گفتن اول باید منطق گفتمان را داشته باشیم و نحوه اینکه چه طوری باید گفت
ناگفته نماند که فعلا یک محصل هستم
با احترام

ناظر جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 21:03

هرره
دستانت را بش!

جا غوری سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 18:00

دوستان سلام . هزاره ها بیرون گرا بوده و طبعا خاصیت تیل پطرول را دارد .زود روشن میشوند وزود هم خاموش میشوند . که این خود ناکا می را ببار می آورند . اما پشتون ها درون گرا بوده وطبعا خاصیت مملین سوخته را دارند واهسته می سوزند ومداویم . که این خود برنده بوده وبرنده خوا هند بود .

پنجشیری پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 18:36

آقای جو یا ! من به این نظر هستم که جناب عالی اصلا هزاره نیستی . امیر عبدالر حمن در زمان حکو مت شان هر آنچه با لای هزاره ها ستم رو داشت وکرد . امروز از زبا ن یک نفر پشتو ن نمیشنو یم . که بگو یند : عبدالر حمن بد کار کرده وشاید هم تائید شان بکنند . اما تعجب به تو !!!!!

ع ترکمنی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 21:55

برادر عزیزم جو یا سلام
امیدوارم که موق باشید از نظری که دادید نسبت به بابه مزاری نظر شخصی خود تان است شاید از صد نفر یک نفر از هزاره ها با شما موافق باشد و همچنین منطقه ای که مربوط آن هستید شاید یک فیصد هزاره جات باشد.
اما شما گفتید که هزاره اید و از هزاره بودنت متنفرید من به شما متآسفم.
در جهان میبینیم همه ای ملت ها به ملیت خود افتخار می کنند
همچنین در افغانستان آ یا بشتونها از بشتون بودن شان یا تاجکها از تاجک بودن شان متنفرند آیا آنها به آریائ بودن شان افتخار نمیکنند. اما ما هزاره ها با داشتن قدیمی ترین تاریخ در کشور وبا داشتن فرهنگ غنی و تمدن ۵۰۰۰ ساله که از ان شواهد تاریخی داریم و همه میدانند چرا از هزاره بودن خود متنفر باشیم.درست است هزاره ها در این ۲۵۰ سال محروم بودند این دلیل نمیشود که در مقابل فشاری دیگران از هویت خود منصرف شویم این عمل نشانگر ضعف فکری؛ضعف روحی ؛وضعف خود باوری یک فرد را نشان میدهد.
بابه مزاری توانست با قوه قلب فولادین مهر باطل به این گونه ضعفها بزند.ومعروف ترین شعار بابه مزاری این بود که میگفت { میخواهم دیگر هزاره بودن جرم نباشد} بس این مزاری بود که به میونها هزاره هویت داد که ما به هزاره بودن خود افتخار میکنیم.ودر اخیر باید گفت کسیکه از خود متنفر باشد و به خود ارزش قائل نباشد به دیگران هم ارزش قائل نیست وما هم از او کدام انتظاری نداریم....

َََََََََََعطا الله حکیمی یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 http://www.ataullahhakimiblogfa.com

ازینکه خیلی کینه توز وعصبانی هستید برای شما متآسفم شما ذکر کرد ه بودید یک شاعر هستید شاعر
نباید کینه توز وعصبانی باشد همیشه منطقی فکر کند و
از حقایق سخن بگویید برادر محترم فقط به دو سوال من جواب بدهید اگر درست بود با شما هم عقیده هستم و
اگر نبود دست ازین قضا وت ها بردارید اینکه مزاری یا دیگر رهبران احزاب جها دی کی بودند بگزار بعهده تاریخ
همانطور یکه در باره هیتلیر و چنگیز خان مغل قضاوت کرده است وفعلا ما وشما مطا لعه کردیم میکنیم سوال
بنده این است این بابه مزاری نبود که به فرمانده معروف
خود دستور کوبیدن میخ در سر بنده گان خدارا به عنوان های مختلف میدادند البته اسم فرمانه شان شفیع دیوانه بود آیا این مزاری نبود که اسم هزاره را در میان تمام اقوام افغانستان بد کرده به عنوان مثال در نظرات شما چندین نفر این ذکر کرده بودند اگر شما مدرک قابل قبولی دارید ارایه بدهید من باشما هم عقیده خواهم بد |

موفق باشید خدا هدایت تان کند:

هزاره اصیل یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 14:53

با عرضی سلام خدمتی خوانندهای گرامی این سایت. واقعا جای تاسف است که ما به جای اینکه به فکر وحدت و یکپارچگی باشیم بیشتر به دنبال گپ و بهمزنی بین خود هستیم. ادمهای که اصلا نامو نشان ندارند و یا از همان شیاطینی هستند که از وحدت و یگانگی این ملت غیور و قهرمان هزاره بیم و ترس دارند در پی نفاق ما هستند و با معرفی خود به نام هزاره از احساسات برادران ما سو استفاده میکند.باید به این شییادان خاطرنشان کنم که دیگر ملتی سرافرازی هزاره شما را می شناسد اگر چه به هر رنگ و چهره که در آید. لعنت بر اخلالگران. ..........

هزاره دختر یکشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 17:56

آقای عطاءالله حکیمی سلام
ازنظر نسق مزخرفت خودت خوشت آمده باشد تو به کی اعتراض می کنی به کوبیدن میخ این نام هزاره ها را بد کرد؟
می بخشی پیش از او هزاره ها درافغانستان اصلا نامی هم داشتندکه نیک باشد یا بد؟
وقتی جنگ شد وقتی دخترهای ما یک پول فروخته شدند وقتی چندین هزار جفت چشم بیرون کشیده شد وقتی مالیات کسی که یک بز داشت هفت سیر روغن بود اووقت نام از کی خوب بود؟
وقتی عبدالرحمن گفت اگر هزاره های .... نبودند ماچه میکردیم و دوسوم مردم مارا نابود کرد بدون دلیل وقتی ظاهر شاه دستور نابودی این مردمه داد اونوقت چشم تاریخ کور بود یا گوش تو کر یازبانت لال.
لطف کن گپهای مفتته برای خودت نگه دار.
وقتی همه می کشند تجاوز می کنند قتل وچپاول می کنند توتوقع داری یک فرمانده بنشیند آیه الکرسی بخواند. تواین کار را می کنی.
اگر هم بکنی این به خودت مربوطه نه یک جامعه. واینکه ماباندازه کافی منتظر قضاوت تاریخ نشستیم دیگه بس.
تاریخ باندازه کافی ماراتحسین کرد مدال نام نیکی داد. دیگه بس باید بفهمیم جواب مشت مشته.گلوله گلوله.و میخ هم بهترین سیاست بوده.روحش شاد دمش گرم.

شهرام دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:29

خیلی گوه خوری کردی ماهردوراقبول داریم هم خلیلی وهم محقق را به کوری چشم شما

جمشید آرش چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:48

هزاره دختر! خوشم آمد از نظر زیبایت واقعاْ عالی بود.
خوشحالم که هنوز احساس هزاره بودن در وجود تان و در رگ رگ تان زنده است و خواهانم همیشه جاویدانه باشد راستی بعضی ما خیلی گنگ و نا مفهوم و کور کورانه تاریخ را به قضاوت میگیریم خوب است که اول تاریخ را مطالعه کنیم از زوایای گوناگون به موضوع بنگریم و بعد قضاوت کنیم. به عقیده بعضی ها مزاری اشتباه کرده که از هزاره که هویتش رنجش بود به هویت رسانده که امروز با افتخار استقبالش می کند و به آن می بالد. دوست که از هزاره بودنش متنفر است من به عنوان انسان از انسان بودنش متنفرم چون انسان ها در قدم اول وابسته به فامیل اند و بعد به جامعه و بعد به اقوام و در اخیر به یک کشور یا مملکت.
بناْ متنفر بودن از قومش به معنی متتفر بودن از انسانیتش هست چون ایشان از خود و انسانیتش متنفر است بنا جا دارد که من شدیداْ ابراز تنفر کنم از آدمای بی هویت.
شاد کام باشید

جمشید آرش چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:52

هزاره دختر! خوشم آمد از نظر زیبایت واقعاْ عالی بود.
خوشحالم که هنوز احساس هزاره بودن در وجود تان و در رگ رگ تان زنده است و خواهانم همیشه جاویدانه باشد راستی بعضی ما خیلی گنگ و نا مفهوم و کور کورانه تاریخ را به قضاوت میگیریم خوب است که اول تاریخ را مطالعه کنیم از زوایای گوناگون به موضوع بنگریم و بعد قضاوت کنیم. به عقیده بعضی ها مزاری اشتباه کرده که از هزاره که هویتش رنجش بود به هویت رسانده که امروز با افتخار استقبالش می کند و به آن می بالد. دوست که از هزاره بودنش متنفر است من به عنوان انسان از انسان بودنش متنفرم چون انسان ها در قدم اول وابسته به فامیل اند و بعد به جامعه و بعد به اقوام و در اخیر به یک کشور یا مملکت.
بناْ متنفر بودن از قومش به معنی متتفر بودن از انسانیتش هست چون ایشان از خود و انسانیتش متنفر است بنا جا دارد که من شدیداْ ابراز تنفر کنم از آدمای بی هویت.
شاد کام باشید

علیرضا قلیزاده یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 http://baadie.blogfa.com

درود بر شما،‏ سخن خوبتان دریغ است که نادرست نوشته شود.‏ «‏اصلحه»‏ اگر می خواهید برداشت «‏ساز و برگ»‏ از آن شود،‏ نادرست است و باید «‏اسلحه»‏ بنویسید.‏ هر چند که من ایرانی ام و دوست تر آن دارم که واژه ی عربی به کار نگیریم.‏

حمید جمعه 6 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 05:15

بیایید کنی خودمان را نقد کنیم خوب حالا بعد از واقعه هفت شهید ناگهان حداقل در کشوری من زندگی می کنم همه یادشان افتاد بیاد انها مراسم بگیرند و ابغوره مردم را در اورند البته یادشان رفت بگویند برای ازادی اسرا چه کار کرده بودند و یا می روند از فامیل هایشان می خواهند در کنار خارجی ها عکس بگیرند که کشتار هزاره ها را متوقف کنند کارشان عالی ولی واقعا دو سه تا عکس که همه جا نشان می دهند واقعا می تواند مشکل هزاره ها را حل کند؟جدای از بعضی انقدر در لحن و کلام مهربان شده اند که گاهی فکر می کنم مسیحی بوودند که تا به حال خود را پنهان می کردند اما اگر کمی از انها پول برای کارهای خیریه بگیریم جلوی چشم همه انوقت واقعا عالی می شود جدای از ان چه راحت بعضی می توانند برای هر چیزی مجوز بگیرند خوب ظاهرن در ورطه رهبران ساختگی سقوط کرده ایم سیاست مداری طرف ما نیست روی هم رفته رسما جنسی برای فروشیم به افغان ها و دیگران و خانواره احزاب فامیلی تشکیل داده اند تا بتوانند به اسم ازره شکم خانواده خویش را سیر کنند ولی مشکل این جاست که این حزب ها ی خانوادی مثل شرکت های هرمی می مانند هر چه از خانواده دورتر شوی چیزی برایت نمی ماند جز یک مشت شعار برای خوردن پس برای کسانی که در سطح پایین این احزاب قرار دارند بگویم از حالا خود بازنده بدانید چون قبل از شما نیز چنین احزابی بودند چرا این روشنفکران جوان ما نمی توانند حزبی متحد و مستقل تشکیل دهند نه فقط یک رهبر نمادین حزبی که حداقل سیاست و هدفش مشخص باشد و راه رسیدن به اهداف را مشخص کنند ما باید یاد بگیرم به سیاست و راه حل رای بدهیم نه مشتی شعار بدون پشتوانه

[ بدون نام ] جمعه 6 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 05:49

اری ازره ها یا داغ بوده اند و یا سرد اما پشتون ها سیاست ارام و متعادلی دارند و تقریبا همه شان همین طورند اگر در جامعه ازاد و دموکراتیک زندگی می کردم ازره ها سیاست شان باعث پیشرفت کشور می شد اما ما در اسارت زندگی می کنیم و عملا در نوعی تهدید دائمی پشتون ها به فرزندانشان هدف و اندز می دهند چیزی که خود من هیچ وقت نداشتم هر چند که جامعه شان در نهایت مرده است ولی بر عکس ازره ها می نشینند و بدون هیچ حرف زائدی به همه چیز نگاه می کنند و در نهایت نحوه و کار را یاد می گیرند و اشتباهات و پیروزی دیگران درس و بعد با دقت عمل می کنند معمولا سیاست شان در برابر ازره این است که وقتی ازره داغ است هیچ کاری نکنند نه خوب نه بد و حتی بعد از هشتاد سال دنبال کین جویی باشند معمولند حرف می زنند اما همیشه قول و قرارشان از طرف خارجی ها عملی نمی شود راستش من شک دارم اشرف غنی برای پناهنده ها کاری کرده باشد و احتمالا صرفا وقت خریده است خیلی خوب یاد گرفته اند خود را طرف شنا جا بزنند و شاید گاهی هدف شان بد نبوده است ولی تنها دلیل به دجود امدنشان در خراسان سرکوب ازره ها از طرف عربستان بوده و هست و معمولن همیشه هدف خود را با تمام قدرا دنبال کرده اند اما چیزی که واقعا می خواهند داشتن قدرت است حتی گرفتن تمام اسیای میانه تحت عنوان ظلم دیدن از اهنا سیاست شان فوق العاده کثیف و همه کلماتی که انتخاب می کنند با نقشه و هدف است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد